برای دیدن این روستای ماخونیک باید راهی سفری دور و دراز شد و تا نزدیکیهای مرز افغانستان پیش رفت. از دیدنیهای این روستا سنگ سیاه یا سنگنگاره، بنای برج و قلعه، برج گل انجیر، منزل سرگردونی و نادر مرده اشاره کرد. یک برج سنگی در طبقات بالای روستا ساخته شده است؛ بهطوری که به اطراف روستا اشراف داشته باشد. از این برج جهت دیده بانی استفاده میکردند تا در صورت حمله احتمالی دشمن، به همه اهالی روستا اطلاع دهند.
مردمان روستای ماخونیک
اهالی ماخونیک افغانهایی هستند که چندین قرن پیش به ایران مهاجرت کردند و با زبان فارسی و با لهجه خاص محل تکلم میکنند. این مردمان اهل تسنن و پیرو ابوحنیفه نعمان بن ثابت، از ائمه چهارگانه اهل سنت هستند و بسیار به آموزش مسائل دینی علاقهمنداند. بهطوری که در این روستا یک موسسه علوم قرآنی وجود دارد و در میان روستاهای منطقه مرکزیت دارد. روستاییان اطراف که از همکیشان ماخونیکیها هستند نیز ترجیح میدهند بهجای مدارس دولتی، فرزندانشان را برای آموزش به مدارس دینی بفرستند مهاجرت و رفتن به شهر در بین ماخونیکیها یعنی طرد جامعه و جابهجایی آنها نیز منحصر به کلاتههای منطقه ماخونیک است. آنان حتی با وجود فقر و مشکلاتی که داشتهاند، حاضر به ترک روستا نمیشدند؛ هرچند که برای کارهای موقت و فصلی بهجای دیگر میرفتند که تعداد آنها بسیار کم بوده است. در باورها و عقاید ماخونیکیها تجاوز و غارت اموال دیگران معنایی ندارد و مردمانی صلحطلب هستند که حتی شکار هم نمیکردند. بسیاری از آداب و رسوم نیز از نحوه قضاوت تا شیوه کشاورزی و از چگونگی تقسیم ارث تا بازیها، همگی از گذشتههای دور جریان داشته و اغلب آنها دست نخورده باقی مانده است. زمینهای کشاورزی روستای ماخونیک کوچک و مینیاتوری بود و رعایت عدالت و شراکت را بسیار رعایت میکردند؛ به گونه ای که تا حتی یک دانه زردآلو را به چندین قسمت مساوی قسمت میکنند. گاهی سهم یک خانواده از درخت عناب تنها چهار دانه عناب در سال است. تا ۸۰ سال پیش نیز گندم را نمیشناختند و نان گندم نمیخوردند. جالب است بدانید این مردمان تا همین ۵۰ سال پیش کارهای عادی و رایج را نیز انجام نمیدادند. مثلا چای نمینوشیدند، گوشت هم نمیخوردند و سیگار نیز نمیکشند و اینگونه کارها را گناه میدانستند. جالبتر آن که آنها تلویزیون نداشتند و به آن شیطان میگفتند و هرگز اجازه نمیدادند کودکانشان تلویزیون تماشا کنند تا جادو نشوند.