- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های تابستان 97
- سفرنامه تور روستای کندلوس مورخ 97/6/22
×
تصاویر و سفرنامه های تور های تابستان 97
سفرنامه تور روستای کندلوس مورخ 97/6/22
- travelloug
-
نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
-
کمتر
بیشتر
5 سال 1 هفته قبل - 5 سال 1 هفته قبل #2006
توسط travelloug
سفرنامه تور روستای کندلوس مورخ 97/6/22 was created by travelloug
سفرنامه تور روستای کندلوس
مورخ 97/6/22
راهنما: محمدرضا زمان فر
به قول داستان نویسها، در یک صبح دلانگیز شهریورماه، آفتاب هنوز در نیامده بود که ما درآمدیم از خانه و راه افتادیم. هم راهان گرد هم آمدند تا راه جاده چالوس را گذر کنند و این دفعه نه به چالوس که به یک لوس دیگر برسند؛ کندلوس. تا امروز به معنی چالوس فکر نکرده بودم. هر کس به ظن خود این دو را معنا کرده است. یکی گفته "چا" یا "چال" یعنی چاله و چال، و لوس یا "اوس"را هم فکر کرده به معنی سرزمین باید باشد. بر همین اساس کندلوس هم شده متضاد چالوس و در نتیجه "کند" میشود، برعکس چاله، یعنی ارتفاع و دشت. در فرهنگهای لغت که گشتم، برای لوس، معناهای مختلفی نوشته بودند؛ از اسم یک تاریخنویس فرانسوی بگیر تا مزه و خوشمزگی و همان چیزهایی که امروزها رایج است. اما "کند".
همیشه فکر میکردم "کَندِ" کندلوس" برگرفته از همان معنای "کند" در زبان ترکی به معنای روستاست. می گویند ناصرالدینشاه در سفری که به این منطقه داشته، و دیده که اهالی اینجا به کار میخسازی مشغول هستند و نام این منطقه را که شامل چهار روستا میشود، گذاشته میخساز و اکنون هم به همین نام مشهور است. البته از ناصرالدین شاه با روحیهای که داشت و اهل شعر و سفر و گشت و گذار وتفریحات سالم بود، بعید نیست بر وزن چالوس، نام این روستا را هم بگذارد کندلوس.
کمی جلو، دست راست ... جاده چالوس زیبای همیشگیاش را دارد. وقتی هم که ترافیکش سنگین نباشد و ابرو مه و خورشید، کوه و جنگل را نقاشی کرده باشد و با نمای سد در سیاه بیشه به قول ناصر الدین شاه به صبحانه افتادیم ،
کمی جلوتر حدود هفت کیلومتر بعد از مرزن آباد یا 25 کیلومتر مانده به چالوس باید بپچی به سمت راست؛ جاده کجور. بعد از طی کردن حدود سی کیلومتر باز هم باید به سمت راست بپیچی و 15 کیلومتر مسیر را طی کنی و به کندلوس برسی. همان جایی که ناصرالدینشاه در سفرش به اینجا در سال 1292هجری قمری(حدود 120 سال پیش) چند روزی اتراق کردو نام اینجا را گذاشت میخساز که چهار دهکده به نام های پیده، گیل کلا، میرکلا و کندلوس را شامل میشود.
از آن میخسازها آوازه کندلوس جهانی است و به یکى از قطبهاى گردشگرى استان مازندران تبدیل شده است. در سال 1367 علی اصغر جهانگیری، پس از سالها تلاش، مجموعه فرهنگى کندلوس را تاسیس کرد. او که از چهار سالگی به تهران آمده بوده، و برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور رفته بوده، زادگاهش را مثل رویاهایش فراموش نمیکند. میگوید: "به منظور ارج نهادن به فرهنگ و هنر و سنت مردم کجور، این مجموعه را ساختهام."
به گفته جهانگیرى، کندلوس، شاهد تمدن هاى گوناگونى در ادوار مختلف تاریخ بوده و نشانه هایى از تمدن قبل از میلاد، تمدن ایران قبل از اسلام و تمدن ایران بعد از اسلام را در خود جاى داده است. دهکده کندلوس یکى از قدیمىترین سکونت گاههاى انسانى منطقه کجور به شمار مىرود و در دامنههاى سلسله جبال البرز منتهى به دره زانوس واقع شده است. کندلوس شامل محلههایى به نام هاى درزى کلا، ملاکلا، جورسرى، جیرسرى، بنیم سرى و سرى دله است. سپاسگزاری از این عشق و علاقه او به زادگاهش، در جای جای کندلوس دیده میشود. وارد روستا که می شوی، اولین جایی که توجهت راجلب میکند،محوطه مجموعه فرهنگی جهانگیری است. شبیه یک پارک تفریحی ساخته شده است. تلفیقی از هنر و تاریخ و فرهنگ منطقه.
موزهای مشرف بر ده ...
رستوران سنتی، موزه و فروشگاه گیاهان دارویی در همان زمان که وارد پارک میشوی، شما را پیش از آنکه در کوچه باغ های کندلوس قدم بزنی در سهراهی انتخاب قرار میدهد. اگر گرسنه نباشی، بهترین کار این است که راه موزه را پیش بگیری. میگویند اگر میخواهی یک شهر یا یک روستا را کامل بشناسید پیش از آنکه در کوچه و خیابانهای آن قدم بزنی به بالای تپهای، کوهی برو و کل آن را تماشا کن. موزه کندلوس هم همین خاصیت را دارد. از همان بالا چشمانداز زیبایی از دهکده و جنگلها و باغهای کندلوس را میتوانی از نظر بگذرانی. اما خود موزه هم چیزهای زیادی برای دیدن دارد.
در دو طبقه موزه شبیه همان سادگی و صمیمیت خانههای سنتی، انواع سفالینه، ظروف چینی، اسناد، کتاب های خطی، زیورآلات، عینک و تفنگ های قدیمی از دوران صفویه تا معاصر یافت می شود.
آثار این موزه،گویا مجموعه شخصی علی اصغر جهانگیری است. به گفته جهانگیری، او از آغاز کودکی به جمع کردن اشیای قدیمی علاقه داشته و یکی از سرگرمی هایش خرید اشیای قدیمی از قدیمیترهای این روستا و روستاهای اطراف بوده است. او با معاوضه قند و چای و سیگار، قباله، سند، سکه و سفال جمع آوری می کرد و آنها را از دید افراد پنهان می داشت.
بنای اصلی موزه دو طبقه است که در هر طبقه ۳ اتاق قرار دارد و در ویترین های آن آثار و اشیای مختلفی به نمایش درآمده است. در هر کدام از بخش ها و اتاقهای موزه نوار صوتی مرتب و به طور مجزا پخش می شود و توضیحات مربوط به هر قسمت را ارائه می دهد.
هر کس به فراخور حالش میتواند از این موزه لذت ببرد. روستایی که گفته میشود، دزد ندارد در موزهاش بیشتر از 300 قفل دیده میشود. انواع و اقسام قفل که شاید بتوان گفت تاریخچه حفاظت از اشیا، اسرار و اطلاعات به سبک و شیوه قدیم را میتوان در اینجا دید. قفلها بیشتر به شبیه حیوانات درست شده اند. نمونه دیگر از قفلهای موجود در موزه، قفل رمزدار با حروف ابجد، دو کلیدی یا سه کلیدی، طلسمی و صندوقی است.
نام موزه را حتی میتوان موزه عینک هم گذاشت. انواع اقسام عینک از دوربین تا نزدیک بین در ویترینهای موزه دیده میشود. در یکی از اتاقها هنرهای سنتی بافتهها، پوشاک و زینت آلات روستایی، مجسمهها و نقاشیهای سنتی و قهوهخانهای را به نمایش گذاشته است. در بخش ظروف و ابزارآلات فلزی و چوبی روستایی و شهری نیز از «کله چو» تا دوک نخریسی، از جنگ افزار تا وسایل دامداری و شکار، از پیه سوز و چراغ بادی و چراغ های گردسوز، از نمد و جاجیم تا هنر سوزندوزی دیدهمیشود یا موزه کتابهای خطی هم می توان به اینجا نام نهاد. یکی از قسمتهای جذاب موزه بخش کتاب های خطی است. شاید بسیاری از افراد به کتابهای خطی علاقه نداشته باشند، اما جذابیت این کتابها علاوه بر خطی بودنشان، در محتوای آنهاست. کتابهای زیادی هست اما بیشتر از همه کتاب های دعا و سحر و جادو جلب توجه می کند که هر کدام از اینها اگر به دست برخی از رمالها و دعانویسها برسد، بیشتر از جراح قلب میتوانند کاسبی کنند.
از اینها که بگذریم این موزه دو طبقه روستایی موزه آلبوم خاطرات هم هست. پاسپورت قدیمی ایرانی و عکسهای سفر ناصرالدین شاه به کندلوس،عکسهای شخصیتها و مشاهیر، سند قباله فلان پادشاه. اگر اصلش هم نباشند، جهانگیری یک نسخه از کپیاش را تهیه کرده و موزه را زینت بخشیده است و میتواند ساعتها سرگرمت کند.
بعد از گشت گذار حسابی در موزه به نهار افتادیم درون یک رستوران زیبا متعلق به مجموعه موزه ...سنگ فرش کوچهها ...ناهار خوردیم و راهی کوچه های زیبایش شدیم .
شاید این تنها روستایی است که قدم زدن درکوچههایش چه در زمستان و تابستان خستهات نمیکند. کوچهها سنگفرش شدهاند و برای هرکدام نام مخصوصی انتخاب شده است. کوچههایی که درختانش سالهاست نوازشگر رهگذرانش بوده و هست. یکی از بدیهای شناخته شدن یک مکان گردشگری این است که سریعا رشد پیدا می کند و زمینهایش، قیمت. برای همین یک تضاد آشکار بین خانههای تازه ساخت شده و قدیمی دیده میشود و کاملا توی ذوق آدم میزند.
در مسیر بازگشت هم حیفمان آمد که از آبشار زیبایش بازدید نکنیم ... کلی عکس گرفتیم و از دوق های ترش که زیر آبشار بود نوش جان کردیم .
در مسیر برگشت بعد از کمی استراحت توقفی داشتیم برای عصرانه و خرید زیتون و... و بعد از آن بازی داشتیم و استراحت تا کندوان که آش دبشی هم در باد سرد آن جا نوش جان کردیم و جاده را پیش گرفتیم، کم کم چراغ های شهر از دور نمایان شد ... جاده های آشنا خبر از رسیدن به خانه میداد
در میعاد گاه البرز من جایی که سفر را آغاز کردیم ((آغاز راهی که پایان ندارد)) یاران را بدرود گفتیم تا سفری دیگر ... تشکر از امیر جان که یاور من بود در این راه ... دلتون همیشه شاد و لبتون همیشه خندان ...
محمدرضا زمانفر
مورخ 97/6/22
راهنما: محمدرضا زمان فر
به قول داستان نویسها، در یک صبح دلانگیز شهریورماه، آفتاب هنوز در نیامده بود که ما درآمدیم از خانه و راه افتادیم. هم راهان گرد هم آمدند تا راه جاده چالوس را گذر کنند و این دفعه نه به چالوس که به یک لوس دیگر برسند؛ کندلوس. تا امروز به معنی چالوس فکر نکرده بودم. هر کس به ظن خود این دو را معنا کرده است. یکی گفته "چا" یا "چال" یعنی چاله و چال، و لوس یا "اوس"را هم فکر کرده به معنی سرزمین باید باشد. بر همین اساس کندلوس هم شده متضاد چالوس و در نتیجه "کند" میشود، برعکس چاله، یعنی ارتفاع و دشت. در فرهنگهای لغت که گشتم، برای لوس، معناهای مختلفی نوشته بودند؛ از اسم یک تاریخنویس فرانسوی بگیر تا مزه و خوشمزگی و همان چیزهایی که امروزها رایج است. اما "کند".
همیشه فکر میکردم "کَندِ" کندلوس" برگرفته از همان معنای "کند" در زبان ترکی به معنای روستاست. می گویند ناصرالدینشاه در سفری که به این منطقه داشته، و دیده که اهالی اینجا به کار میخسازی مشغول هستند و نام این منطقه را که شامل چهار روستا میشود، گذاشته میخساز و اکنون هم به همین نام مشهور است. البته از ناصرالدین شاه با روحیهای که داشت و اهل شعر و سفر و گشت و گذار وتفریحات سالم بود، بعید نیست بر وزن چالوس، نام این روستا را هم بگذارد کندلوس.
کمی جلو، دست راست ... جاده چالوس زیبای همیشگیاش را دارد. وقتی هم که ترافیکش سنگین نباشد و ابرو مه و خورشید، کوه و جنگل را نقاشی کرده باشد و با نمای سد در سیاه بیشه به قول ناصر الدین شاه به صبحانه افتادیم ،
کمی جلوتر حدود هفت کیلومتر بعد از مرزن آباد یا 25 کیلومتر مانده به چالوس باید بپچی به سمت راست؛ جاده کجور. بعد از طی کردن حدود سی کیلومتر باز هم باید به سمت راست بپیچی و 15 کیلومتر مسیر را طی کنی و به کندلوس برسی. همان جایی که ناصرالدینشاه در سفرش به اینجا در سال 1292هجری قمری(حدود 120 سال پیش) چند روزی اتراق کردو نام اینجا را گذاشت میخساز که چهار دهکده به نام های پیده، گیل کلا، میرکلا و کندلوس را شامل میشود.
از آن میخسازها آوازه کندلوس جهانی است و به یکى از قطبهاى گردشگرى استان مازندران تبدیل شده است. در سال 1367 علی اصغر جهانگیری، پس از سالها تلاش، مجموعه فرهنگى کندلوس را تاسیس کرد. او که از چهار سالگی به تهران آمده بوده، و برای ادامه تحصیلات به خارج از کشور رفته بوده، زادگاهش را مثل رویاهایش فراموش نمیکند. میگوید: "به منظور ارج نهادن به فرهنگ و هنر و سنت مردم کجور، این مجموعه را ساختهام."
به گفته جهانگیرى، کندلوس، شاهد تمدن هاى گوناگونى در ادوار مختلف تاریخ بوده و نشانه هایى از تمدن قبل از میلاد، تمدن ایران قبل از اسلام و تمدن ایران بعد از اسلام را در خود جاى داده است. دهکده کندلوس یکى از قدیمىترین سکونت گاههاى انسانى منطقه کجور به شمار مىرود و در دامنههاى سلسله جبال البرز منتهى به دره زانوس واقع شده است. کندلوس شامل محلههایى به نام هاى درزى کلا، ملاکلا، جورسرى، جیرسرى، بنیم سرى و سرى دله است. سپاسگزاری از این عشق و علاقه او به زادگاهش، در جای جای کندلوس دیده میشود. وارد روستا که می شوی، اولین جایی که توجهت راجلب میکند،محوطه مجموعه فرهنگی جهانگیری است. شبیه یک پارک تفریحی ساخته شده است. تلفیقی از هنر و تاریخ و فرهنگ منطقه.
موزهای مشرف بر ده ...
رستوران سنتی، موزه و فروشگاه گیاهان دارویی در همان زمان که وارد پارک میشوی، شما را پیش از آنکه در کوچه باغ های کندلوس قدم بزنی در سهراهی انتخاب قرار میدهد. اگر گرسنه نباشی، بهترین کار این است که راه موزه را پیش بگیری. میگویند اگر میخواهی یک شهر یا یک روستا را کامل بشناسید پیش از آنکه در کوچه و خیابانهای آن قدم بزنی به بالای تپهای، کوهی برو و کل آن را تماشا کن. موزه کندلوس هم همین خاصیت را دارد. از همان بالا چشمانداز زیبایی از دهکده و جنگلها و باغهای کندلوس را میتوانی از نظر بگذرانی. اما خود موزه هم چیزهای زیادی برای دیدن دارد.
در دو طبقه موزه شبیه همان سادگی و صمیمیت خانههای سنتی، انواع سفالینه، ظروف چینی، اسناد، کتاب های خطی، زیورآلات، عینک و تفنگ های قدیمی از دوران صفویه تا معاصر یافت می شود.
آثار این موزه،گویا مجموعه شخصی علی اصغر جهانگیری است. به گفته جهانگیری، او از آغاز کودکی به جمع کردن اشیای قدیمی علاقه داشته و یکی از سرگرمی هایش خرید اشیای قدیمی از قدیمیترهای این روستا و روستاهای اطراف بوده است. او با معاوضه قند و چای و سیگار، قباله، سند، سکه و سفال جمع آوری می کرد و آنها را از دید افراد پنهان می داشت.
بنای اصلی موزه دو طبقه است که در هر طبقه ۳ اتاق قرار دارد و در ویترین های آن آثار و اشیای مختلفی به نمایش درآمده است. در هر کدام از بخش ها و اتاقهای موزه نوار صوتی مرتب و به طور مجزا پخش می شود و توضیحات مربوط به هر قسمت را ارائه می دهد.
هر کس به فراخور حالش میتواند از این موزه لذت ببرد. روستایی که گفته میشود، دزد ندارد در موزهاش بیشتر از 300 قفل دیده میشود. انواع و اقسام قفل که شاید بتوان گفت تاریخچه حفاظت از اشیا، اسرار و اطلاعات به سبک و شیوه قدیم را میتوان در اینجا دید. قفلها بیشتر به شبیه حیوانات درست شده اند. نمونه دیگر از قفلهای موجود در موزه، قفل رمزدار با حروف ابجد، دو کلیدی یا سه کلیدی، طلسمی و صندوقی است.
نام موزه را حتی میتوان موزه عینک هم گذاشت. انواع اقسام عینک از دوربین تا نزدیک بین در ویترینهای موزه دیده میشود. در یکی از اتاقها هنرهای سنتی بافتهها، پوشاک و زینت آلات روستایی، مجسمهها و نقاشیهای سنتی و قهوهخانهای را به نمایش گذاشته است. در بخش ظروف و ابزارآلات فلزی و چوبی روستایی و شهری نیز از «کله چو» تا دوک نخریسی، از جنگ افزار تا وسایل دامداری و شکار، از پیه سوز و چراغ بادی و چراغ های گردسوز، از نمد و جاجیم تا هنر سوزندوزی دیدهمیشود یا موزه کتابهای خطی هم می توان به اینجا نام نهاد. یکی از قسمتهای جذاب موزه بخش کتاب های خطی است. شاید بسیاری از افراد به کتابهای خطی علاقه نداشته باشند، اما جذابیت این کتابها علاوه بر خطی بودنشان، در محتوای آنهاست. کتابهای زیادی هست اما بیشتر از همه کتاب های دعا و سحر و جادو جلب توجه می کند که هر کدام از اینها اگر به دست برخی از رمالها و دعانویسها برسد، بیشتر از جراح قلب میتوانند کاسبی کنند.
از اینها که بگذریم این موزه دو طبقه روستایی موزه آلبوم خاطرات هم هست. پاسپورت قدیمی ایرانی و عکسهای سفر ناصرالدین شاه به کندلوس،عکسهای شخصیتها و مشاهیر، سند قباله فلان پادشاه. اگر اصلش هم نباشند، جهانگیری یک نسخه از کپیاش را تهیه کرده و موزه را زینت بخشیده است و میتواند ساعتها سرگرمت کند.
بعد از گشت گذار حسابی در موزه به نهار افتادیم درون یک رستوران زیبا متعلق به مجموعه موزه ...سنگ فرش کوچهها ...ناهار خوردیم و راهی کوچه های زیبایش شدیم .
شاید این تنها روستایی است که قدم زدن درکوچههایش چه در زمستان و تابستان خستهات نمیکند. کوچهها سنگفرش شدهاند و برای هرکدام نام مخصوصی انتخاب شده است. کوچههایی که درختانش سالهاست نوازشگر رهگذرانش بوده و هست. یکی از بدیهای شناخته شدن یک مکان گردشگری این است که سریعا رشد پیدا می کند و زمینهایش، قیمت. برای همین یک تضاد آشکار بین خانههای تازه ساخت شده و قدیمی دیده میشود و کاملا توی ذوق آدم میزند.
در مسیر بازگشت هم حیفمان آمد که از آبشار زیبایش بازدید نکنیم ... کلی عکس گرفتیم و از دوق های ترش که زیر آبشار بود نوش جان کردیم .
در مسیر برگشت بعد از کمی استراحت توقفی داشتیم برای عصرانه و خرید زیتون و... و بعد از آن بازی داشتیم و استراحت تا کندوان که آش دبشی هم در باد سرد آن جا نوش جان کردیم و جاده را پیش گرفتیم، کم کم چراغ های شهر از دور نمایان شد ... جاده های آشنا خبر از رسیدن به خانه میداد
در میعاد گاه البرز من جایی که سفر را آغاز کردیم ((آغاز راهی که پایان ندارد)) یاران را بدرود گفتیم تا سفری دیگر ... تشکر از امیر جان که یاور من بود در این راه ... دلتون همیشه شاد و لبتون همیشه خندان ...
محمدرضا زمانفر
Last edit: 5 سال 1 هفته قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.306 ثانیه