× تصاویر و سفرنامه تورهای بهار 95

سفرنامه تور تبریز و ارومیه مورخ 5 الی 95/1/8

بیشتر
8 سال 3 هفته قبل - 8 سال 1 هفته قبل #1470 توسط travelloug
سفرنامه تور تبریز و ارومیه
مورخ 5 الی 95/1/8
راهنما: وحید شعبانی



اول دفتر زبان به شکر خالق می گشاییم که ما را مسافر آفرید...
باز هم بوی باران ، بوی سبزه .. بوی خاک وطن ... و سفری دیگر ..
اینبار به سرزمین آذربایجان . سحرگاهان است و در تاریکی قبل از طلوع سوار بر رخش بیگدلی ها می شویم و به راه می افتیم.. در تاریکی ابتدای سفر آنچه می چسبد کمی خواب سحرگاهیست ... رستوران شاندیز.. صبحانه را نوش جان کرده ایم و در راهیم ... نوبتی هم که باشد نوبت معارفه است و بس... یاران جانمان را میشناسیم و حالا با عاشقی به سفر ادامه میدهیم .. این جاده تبریز کم ندارد از زیبایی... آبگیر قوری گل هم که دارد و گل سرسبد ... به اول منزلمان یعنی تبریز رسیده ایم ... ناهار را در یاقوت تناول کرده ایم و حالا درست در روبروی ایوان فیروزه اییه مسجد کبود ایستاده ایم ..



یادگاری از روزهای دور... سیر نگاهش میکنیم و حکایاتش بر گوش جان میخریم.. کمی آن طرف تر موزه آذربایجان است ...
دومین موزه مهم این سرزمین..



هر گوشه اش یادگاری از ملک ایران زمین خودنمایی میکند .. یارانمان عکس میگیرند



چشمانشان پر از حیرت است از عظمت این دیار ... ایران... میرویم ... مرکبمان تصادف کوچکی کرده است و همه ما و همسفرانمان در حال کروکی کشیدن هستیم و نظرات کارشناسی میدهیم ... تلاشهای آیدین خان هم جواب نمی دهد و ما مقصر می شویم ...
کندوان ..

یکی از زیباترین روستاهای صخره ای جهان که با تاریخ نسبت خانوادگی دارد و ... آقای عظیمی با لبخند شیرینش منتظرمان است و ما را به سمت کله قندیهایش هدایت می کند ...



کلی سوغات میخریم و دمنوش می خوریم و عکس میگیریم



میرویم....هنگام بازگشت هوا تاریک شده است و وارد اولین شب سفرمان می شویم ... در اتاقهایمان ماوا میگیریم و شب هنگام در رستوران وعده کرده ایم ... همه می آیند و طبق وعده مان برای دو همسفر جانمان صدف و خانم سعیدی جشنی به رسم ادب به افتخار تولدشان میگیریم...



عکس و کیک ... خواب..
صبح روز دوم است و آماده حرکتیم . اینبار به مقصد ارومیه...روز دوم است و یاران به یکدیگر نزدیکتر... سرمستیم از بودنشان... به کنار دریاچه ارومیه رسیده ایم



همه خدا را شاکرند که کمی حال این دردانه دریاچه کشورمان کمی خوب است و کمی آب دارد ...



دل به آبش میزنیم و کیفوریم از این حال .. دوربینهایمان رو به دریاچه است و مدام عکس میگیرند..به راه می افتیم .. اینجا شهر ارومیه است ، مرکز آذربایجان غربی. از بازارش عبور میکنیم و از حال و هوای متفاوتش با تبریز می گوییم . وارد مسجد جامعش می شویم با آن همه تاریخ و قدمت ....





دوستی اینجا برایمان از محراب مسجد می گوید و از شبستانش.. معماری ایرانی چشم نواز است ..





ناهارمان را خورده ایم و به سمت کارگاه حلواپزی در حرکتیم ..



دو برادر مودب و متین مراحل پخت نقل و حلوا را برایمان شرح میدهند و ما نیز از ایشان سوغات میخریم ، خانم بهبودی هم با توجه به حجم بالای تقاضای خرید، ایشان ( برادران مودب و متین ) را در امر فروش یاری میکنند... به تبریز رسیده ایم و شب شده است .. به ایل گلی میرویم .. عمارت شاه نشین که ستاره درخشان شبهای تبریز است ... آقا و خانم فلاحی همسفران را با هندوانه های شیرین مهمان میکنند و خلاصه کلی میخندیم و در سرمای تبریز هندوانه میخوریم و چای ... شب ، هتل ، خواب تا فردا صبح....
صبحانه را خورده ایم و به سمت نقطه صفر مرزی در حرکتیم ...
در بدو ورودمان به جلفا ابتدا از کلیسای سنت استپانوس دیدار میکنیم ..



دژی مذهبی ، پنهان شده در دل کوه های قفقاز.. خادم ارمنی با آن لهجه شیرینش از کلیسا میگوید و تاریخش .. همه گرد هم می آییم و عکسی به یادگار میگیریم ..



در برگشتمان کنار اتوبوس دقایقی کوتاه کودک می شویم و وسطی بازی می کنیم ... در کناره ارس هستیم .. آنسو ترمان خارج است و این طرف آب مملکت خودمان ، کلی برای خارجیها دست تکان میدهیم و به جلفا میرویم .. ناهارمان را خورده ایم و باز هم در کناره ارس در حرکتیم ، اینبار به قصد دیدار آبشار آسیاب خرابه...

عجب جذاب است این آبشار خزه ای زیبا ... از همه جایش آب میچکد و حالمان دگرگون میکند ..



بالای سرمان هم آسمان ابریست و نم نمکی هم گاهی میبارد ...کیف میکنیم و به سمت ماشین میرویم .. بستنی میخوریم و کمی صبر میکنیم تا سعید خان بیگدلی نقص کوچکی که برای مرکبمان پیش آمده است را رفع کند...در جاده ایم و در تاریکی شب به جلفا میرسیم ... ساعتی در بازارچه مرزی قدمی میزنیم و بعضی دوستان خرید کوچکی هم میکنند .. شب ، تاریکی ، سکوت ، جاده...... اسکو ، هتل قصر ... خواب.
رور آخر است و باید رفت .. بار و بندیل را جمع کرده ایم ، اتاقهایمان را تحویل داده ایم و ... میرویم.
تبریز. در کنار باقیمانده عظیم و مرتفع ارگ علیشاه ایستاده ایم .



باران هم با ماست . حالی میکنیم و میرویم...
مرکز تجمعات مشروطه خواهی .. اینجا خانه حاج مهدی کوزه کنانی معروف به خانه مشروطه است.



تاریخش را میشنویم و برای لحظاتی دل به دل آزادیخواهان این دیار می دهیم .



ستارخان ، باقر خان ، زینب پاشا ، علی موسیو و .. بازار تبریز هم که حرف ندارد ... بزرگترین بازار سرپوشیده ایران ...میچرخیم و دیگران خرید میکنند...
اینجا حمام نوبر است..



حمامی زیبا و قدیمی که حالا مبدل به غذاخوری شده است. ناهار دلچسبی نوش جان میکنیم و در پشت بام زیبایش عکسی من باب خاطره می اندازیم ..





اما حیف که زهرا خانم گل گلاب دچار اندک کسالتی شده اند و در ادامه با سرمی در دست به ما خواهند پیوست ... حمید خان بیگدلی که حالا چهره محبوب اتوبوس است با سختی برایمان شیرینی فروشی پیدا میکند و خرید آخر را هم انجام میدهیم ...
در راه برگشتیم .. چه حیف و صد حیف که این جمع از هم جدا خواهند شد .. خانواده ای دوست داشتنی... در راه کلی میخندیم و می خوانیم ... بازی می کنیم و کودک میشویم .. معصوم و بی غل و غش...
کرج ... میدان سپاه .. پایان سفر و آغاز دوستیهایمان . تا دوباره بدرود..... !35
Last edit: 8 سال 1 هفته قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.108 ثانیه

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک