سفرنامه تور ییلاق ماسال و اولاسبلنگاه مورخ 14 الی 97/4/15

سفرنامه تور ییلاق ماسال و اولاسبلنگاه
مورخ 14 الی 97/4/15
راهنما: وحید شعبانی


با یاد او
میلی در انسان وجود دارد که او را همواره به سوی خویش می خواند ... میل بازگشت به طبیعت .. تیر ماه را از وسط قاچ کرده و آماده سفر به گیلان سر سبز می شویم .. همراه با کاپیتان سید عزیز ساعت ۵ صبح و با تاخیر یکی از شیرازی های خوشخواب گروه دل به جاده میزنیم و راهی سفر می شویم .. ابتدا در شهر قزوین توقفی می کنیم و برای صرف صبحانه به تالار شهر قزوین میرویم .. رفیقان حالا با چشمانی باز در پیچ و تاب جاده رشت میکروفن به دست گرفته و خودشان را برایمان معرفی می کنند .. کمی شوخی و خنده می کنیم و به منزلگاه اولمان میرسیم و متوجه میشویم کارکنان موزه میراث روستایی ۵ ماه است حقوق نگرفته اند و اعتصاب کرده اند .. خلاصه ما هم درنگ نکرده و به دیدار دریاچه زیبای سد سقالکسار واقع در منطقه لاکان میرویم .. گشتی اطراف دریاچه میزنیم و میرویم ..


روز از نیمه گذشته و برای صرف ناهار به رستوران خزر شهر ماسال میرویم ..ناهار دلچسبی نوش جان می کنیم و وارد جاده ییلاق می شویم ..هوا به شدت گرم است و هر چه بالاتر میرویم خنکای بیشتری احساس می کنیم .. اولسبلنکاه را رد می کنیم و به ییلاق سوئه چوله که در واقع محل روئیدن گلپر است می رسیم . وسایلمان را برداشته و دل به ییلاق میزنیم ..





















میثاق هم از راه میرسد و کلبه هایمان را نشانمان میدهد .. در اینجا مردمانی از دیرباز زندگی می کنند و بسیار انسانهای شریفی هستند و با سرما و گرمای روزگار کنار می آیند و خم به ابرو نمی آورند و حالا در این سالها برای فرار مشکلات معیشتی و مالی کلبه هایشان را در اختیار رهگذران و مسافران به اصطلاح شهری می گذارند .. اما همچنان که ما خود را شیفته طبیعت نشان میدهیم باز هم گاه گاهی به این مردمان توهین کرده و حتی بدون لحظه ای فکر محل تولد و رشد و نمو آنها را به طویله تشبیه می کنیم .. البته تعداد بسیار بسیار محدودی از ما ..



کوله هایمان را در اتاقها گذاشته کمی پایمان را دراز می کنیم و آماده دیدار از ییلاق چَرَ پِشت می شویم .. محلی زیبا و رویایی ..






دوستان همراه آقا مهدی کمال زارع میروند و ما هم مشغول برپایی بساط بلال می شویم .. با کمک آرمان اجاقی میسازیم و بچه ها هم شاد و خندان می آیند و مراسم بلال پزون آغاز می شود .. سر و کله دوستان گاومان هم پیدا می شود و گویا به هیچ صراطی مستقیم نیستند این گرانمایگان .. بعد از بلال نوبت چای ذغالی است .. و همیشه یکی از تفریحات مفرح در دل طبیعت همانا پانتومیم است و لا غیر .. آنهم با تبحر یاران ما ..








خلاصه به سلامت از دروازه دولاب و کنفدراسیون کنگو عبور میکنیم و پس از آن باید بساط جوجه را فراهم کرد .. همه یاران دست به دست هم میدهند و با کمک کاپیتان و آقا مهدی و آرمان یک شام دلچسب پخته می شود . جوجه را در دل سیاهی شب به دندان می کشیم و کم کم دوستان میروند برای خواب .. عده ای هم می مانند و در مسابقات رقص محلی شرکت می کنند و خلاصه زمان خاموشی فرا میرسد .. نیمه شبمان هم با صدای کمیته و شیهه اسب و شاخ گاو به صبح میرسد .


صبح زود آقا مهدی بساط صبحانه را بر پا میکند و بعد از آن یک راست میرویم سراغ جام جهانی تیراندازی با کمان به مدیریت استاد کمال زارع .. و قرار شد هر کس بالاتر از من تیری بزند برنده جایزه باشد و خلاصه که مسابقات در دو مرحله برگزار شد و در کمال ناباوری من اول شدم .. البته از دو پرتاب x صالح نباید گذشت ولی خب داور با عدالت اعلام کرد من برنده ام ... و اینگونه بود که جایزه ندادیم .. و حالا نوبه خداحافظی از ییلاق زیباست و حسرت ندیدن اقیانوس ابر .. بندیلمان را جمع می کنیم و میرویم ..
جایی کنار رودخانه توقف میکنیم و حسابی با آب بازی از خجالت هم در می آییم .. کمی به خنک شدنمان کمک می کند ...
و میرویم برای صرف ناهار به هتل زیبای معین .. ناهار را در یک مجموعه باحال نوش جان می کنیم و عکسی میگیریم و به فومن میرویم برای خرید کلوچه و برخی هم مدام اصرار دارند اسم معشوقشان روی کلوچه نوشته شود ? خرید و چای و رهسپار منجیل میشویم ..


در کنار سد زیبا کمی باد به سرمان میخورد و بعد از آن خانم شیرازی هم برایمان بستنی میخرد و میرویم .


در راه مسابقات شاد داریم تا به قزوین .. در قزوین هم توقفی داریم و یاران دیگر البرزمن را میبینیم و خوش و بش می کنیم .. در راه کرج کلی بگو وبخند و رقص نور هم داریم .. عمر این سفر هم آرام آرام به پایان میرسد اما قطعا دوستیها آغاز می شوند .. کرج ، شهری با ترافیک و چراغهای روشن .. به مبدا بازمیگردیم و هر کس میرود و همه میدانیم سفر پایان ندارد ...