× تصاویر و سفرنامه های تور های تابستان 97

سفرنامه تور اسالم به خلخال ( ییلاق متش ) مورخ 97/5/31 الی 97/6/1

بیشتر
5 سال 8 ماه قبل #1985 توسط travelloug
سفرنامه تور اسالم به خلخال (ییلاق متش)
مورخ 97/5/31 الی 97/6/1
راهنما: فرشید حسینی
سفرنامه: سحر بوذری


بامداد چهارشنبه 31 مرداد مصادف با عید قربان، ساعت 4:30 به دفتر البرز من رسیدم. همسفران باصفای سفر اسالم به خلخال و ییلاق متش کم کم به ما پیوستن و ساعت 5:05 از جلوی درب شرکت البرزمن، راهی ترمینال کلانتری شدیم تا رعنا و مسعود، دوتا از همسفران پر انرژی مون که شب قبل از اراک راهی شده بودند سوار کنیم. ساعت 5:20 سفر ما آغاز شد و از همان ابتدا ترافیک صبحگاهی به سمت قزوین خودنمایی می‌کرد. ساعت 8:30 به تالار شهر قزوین رسیدیم و بعد از صرف صبحانه مفصل ساعت 9:25 ادامه مسیر را پیش گرفتیم.



در ادامه مراسم جذاب معارفه به من سپرده شد و منم از همسفرا خواستم تا غول چراغ جادو رو همراه خودشون کنن و آرزویی کنن. معارفه با امیرمحمد، نوجوان نازنین که به تازگی کلاس های بازیگری رو شروع کرده بود و در طول مسیر با حرکات نمایشی و رقص باحالش، همسفرا رو به وجد آورده بود، شروع شد. کم کم با همسفرایی آشنا شدیم که آرزویی جز شادی، سلامتی، آسایش و رفاه هموطنانشون نداشتن و این نشان از بزرگی دل اونها بود.
بعد از معارفه و پذیرایی مختصر از همسفرا، نوبت به بازی و مسابقه رسید. مسافران رو به دو گروه جلو اتوبوس و عقب اتوبوس تقسیم کردیم و مسابقه لب آهنگ رو به کمک بهزاد اجرا کردیم. در طول مسابقه کلی خندیدیم و شعر خوندیم. منجیل رو با توضیحات اردلان درباره توربین های بادی و نحوه عملکردشون و پاسخ به سوالای همسفرا پشت سر گذاشتیم. ولی ترافیک سنگین تر از چیزی بود که فکر می‌کردیم. آقای حسینی هماهنگی های لازم رو انجام دادن تا ناهار رو در رستوران معین در شهر فومن صرف کنیم. ساعت 17:20 به رستوران معین رسیدیم .


و پس از صرف ناهار، از مزرعه چای دیدن کردیم و بعد از گرفتن عکس های زیبا و خرید چای بهاره، سوار بر اتوبوس به سمت اسالم حرکت کردیم .


ساعت 18:30 حرکت کردیم و از دیدن زیبایی جنگل های هیرکانی گیسوم لذت بردیم. جاده اسالم به خلخال رو با توضیحات آقای حسینی درباره پوشش گیاهی منطقه و شنیدن و همخوانی آهنگ های خاطره انگیز قدیمی طی کردیم. ساعت 20:40 به ییلاق متش رسیدیم. از اتوبوس که پیاده شدیم، خنکای دل انگیز ییلاق همه رو به وجد آورد و خستگی راه رو از تن بیرون کرد. آقا مختار با خونواده اش به استقبالمون اومدن و ما رو به سمت خونه هایی که تدارک دیده بودن، راهنمایی کردن. همسفران در سه گروه تو کلبه ها اقامت کردن و بعد از جا به جایی و تقسیم وسایل، آقای حسینی با کمک اردلان و بهزاد مشغول طبخ همبرگر آتیشی شدن و من و رعنا و هدی و میترا مشغول آماده کردن ساندویچ ها شدیم. در این بین باقی خانوم ها در کلبه خودشون به جشن و پایکوبی سرگرم بودن. انصافاً هم عجب ساندویچ های خوشمزه ای شد و بعد از صرف شام، برای استراحت آماده شدیم.



صبح روز پنج شنبه، اول شهریورماه ساعت 6:30 از خواب بیدار شدیم. شب قبل صدای بارون رو از ناودون کلبه شنیده بودم و میدونستم که هوای لطیفی همراه با ابر و مه در انتظارمونه. درب کلبه رو که باز کردم، زیبایی بیش از حد تصورم بود. ییلاق زیبای متش با هوایی خنک و دلپذیر غرق در مه... انصافاً تکه ای از بهشت.



همسفرا یکی یکی بیدار میشدن و جذب این همه زیبایی، در سکوتی خیال انگیز فرو می رفتن. ساعت 9 با آقای حسینی، اردلان و بهزاد، صبحانه رو آماده کردیم و بین کلبه ها تقسیم کردیم. ساعت 10:10 بعد از صرف صبحانه ای کامل که به گفته همسفرا، چیزی از رستوران تالار شهر کم نداشت برای بازدید از آبشار آماده شدیم. به دلیل سختی راه و نیسان سواری طولانی، همسفرا به دو گروه تقسیم شدن. بعضی از خانوم ها ترجیح دادن در ییلاق بمونن و از آرامش و زیبایی منطقه لذت ببرن. برخی هم شاد و پر انرژی سوار بر نیسان به سمت آبشار دریا بن حرکت کردیم .



مسیر زیبای جنگلی آبشار را سوار بر نیسان با دست و همخوانی و شادی طی کردیم و گهگاهی هم غرق در سکوت و آرامش جنگل شدیم. ساعت 12:15 به مزرعه پرورش ماهی خاویار که ابتدای مسیر پیاده روی آبشار بود، رسیدیم. بعد از بیست دقیقه و گذر از تنگه های زیبای پوشیده از خزه که در اون رود روانی در جریان بود، آبشار زیبای دریابن از دور خودنمایی کرد.









سورپرایز....
با دیدن آبشار زیبا هیجان همسفرا به اوج خودش رسید. برخی تنی به آب زدن و برخی به عکاسی مشغول شدن. بعد از گرفتن عکس دسته جمعی، به سمت نیسان ها بازگشتیم.









ساعت 14:15 به نیسان ها رسیدیم و سورپرایز دوم البرزمن رو برای همسفرا رو کردیم... هندوانه شیرین و خنک در دل طبیعت بکر و زیبای دریابن.






سوار بر نیسان ها شدیم و محو در زیبایی جنگل و جاده،مدام نفسی عمیق می کشیدیم تا ریه های خودمون رو با اکسیژن خالص پر کنیم. ساعت 16:10 به قهوه خونه آقا مختار رسیدیم. کباب چنجه و جوجه ای که آماده کرده بودن، انتظار مون رو می‌کشید. با ملحق شدن خانوم هایی که تو ییلاق مونده بودن، ناهار گرم و خوشمزه مون رو نوش جان کردیم و برای جمع کردن وسایل و تحویل کلبه ها به ییلاق برگشتیم.


ساعت 18 قبل از اینکه سوار اتوبوس بشم، به عقب برگشتم و نگاهی کردم... دل کندن از این همه آرامش و زیبایی سخت بود ولی چاره ای جز خداحافظی نبود. سوار بر اتوبوس شدیم، گرچه دلمون رو تو ییلاق جا گذاشتیم. ایران من همیشه زیبا و سرفراز بمان ...
همسفرا از پشت شیشه جاده زیبای اسالم به خلخال رو نگاه میکردن و عکس و فیلم می گرفتن. ساعت 18:25 به پیشنهاد کاپتان، برای صرف بلال توقف کردیم و آخرین عکس دسته جمعی رو گرفتیم. در آخر ساعت 20:30 به فومن رسیدیم و ضمن صرف کلوچه خوشمزه فومن و چای بهاره در سوغات سرای امیر ،مسیر بازگشت رو پیش گرفته و در مسیر، مسابقه بادکنک و پانتومیم رو اجرا کردیم و با کلی خنده و انرژی مضاعف، سرگرم شدیم. ساعت 2 بامداد روز دوم شهریور به کرج رسیدیم و سفر خاطره انگیز ییلاق متش با همسفران با صفا و مهربان به پایان رسید.
زندگی را زیبا سفر کنیم...

سحر بوذری

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.101 ثانیه