× تصاویر و سفرنامه تورهای پاییز 96

سفرنامه کویر ورزنه - مورخ11الی 96/8/12

بیشتر
6 سال 5 ماه قبل - 6 سال 5 ماه قبل #1802 توسط travelloug
سفرنامه کویر ورزنه
مورخ11 الی 96/8/12
راهنما: سهیل صالحی




جنگل زیباست، رود زیباست، کوهستان هم...
کویر برایمان نا آشناست. کویر در خیالمان تلی از خاک است و تا چشم کار می کند بی آب وعلف.
رودخانه همیشه نمادی از شادی ست اما کویر نه...
کنار ساحل دریا می شود عاشق شد اما کویر نه...
هر آنچه که درباره کویر می دانیم درست است، تا زمانی که به قلب آن نظر نکرده باشیم.
سفر یعنی کشف و شهود، یافتن حقیقت و پرواز به آنسوی دانسته ها. در سفر است که دانش شنیداریمان به معرفت قلبی ارتقا می یابد. سفر بهترین استاد است. در کمال آرامش یاد می دهد، چشممان را می گشاید و گاه تنبیه مان هم می کند.
سفر یعنی برو، ببین، تغییر کن. باورها در ذهنمان شکل گرفته اند و از نظر ما آنچه ما می دانیم درست ترین است. در آغوش طبیعت در کنار همسفرانمان فرصتی هست تا بیشتر یاد بگیریم، به خودمان رجوع کنیم و گره دل بگشاییم.
کویر، خاصیت مادری دارد. خانه ای امن است برای با خود یکی شدن، همدلی کردن با قلب آکنده از درد خویشتن. آسمان پر ستاره کویر گویی دل پر گوهر ماست که سال ها از او بی خبر بوده ایم و گنج را در جای دیگری می جسته ایم. آسمان شب کویر این طبیعت فراموش شده داستان سرایی می کند و ما را با خود به عمق جهان هستی سوق می دهد.
سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

این هفته با جمعی از یاران و دوستان اهل طبیعت دل را به کویر زدیم و خود را به سکوت پرمعنای آن سپردیم. پنجشنبه شب بود که سوار بر مرکب سوئدی مان راهی کویر مرکزی ایران عزیز شدیم. یاران تهرانی چشم انتظار ما بودند که حدود 9 شب دل و دیده مان یکی شد...
در مسیر دانسته هایمان را در مورد کویر مرور می کنیم و هنوز اندکی شک در افکارمان خودنمایی می کند. بعد از گپ و گفت بسیار در طول مسیر همراه و یک دل می شویم برای دیدن و عاشق شدن. هر کسی از یک طرف آمده است با خاطراتی عجیب و شنیدنی... تفاوت انسان ها سفر گروهی را زیباتر می کند.
حدود ساعت 1 شب دیگر خواب در چشمانمان نشسته است. شب جاده هم داستان رهگذران دیرینه ی کویر را تعریف می کند. پیشنیانی که عاشق سفر کردن بودند و از جاده ی ابریشم عبور می کردند و می رفتند. رفتن و رفتن... رسالت مسافر است...
گوش به جاده می سپاریم و به خواب می رویم. دلمان به راهنماها و راننده ها گرم است که بیدار و هوشیار چشم به جاده دوخته اند. از قم، کاشان، ابیانه، نیاسر، کاشان، اردستان و ابیانه عبور می کنیم تا به منزلگاه نهایی در این سفر می رسیم...
شهر چادرهای سپید...
شهر زاینده رود بخشنده و استوار...
شهر مردمان پر مهر...
شهر کبوتر خانه ها...
ورزنه ی عزیز...
هنوز آفتاب طلوع نکرده است. در آسمان می توان ستاره هارا دید... ستاره ها را چید...



در تاریکی شب به سمت تپه های شنی می رویم. بالا رفتن از تپه های شنی کار آسانی نیست. با هر زحمتی شده خودمان را به بلند ترین تپه ی ماسه ای منطقه می رسانیم. روی شن های خنک دراز می کشیم و آسمان را بغل می کنیم. ستاره "شباهنگ" پر نور و چشمک زنان به پیشوازمان آمده است و ما را به نوشیدن نور دعوت می کند. آن طرف تر "عیوق" دل از ما ربوده ده است که ناخودآگاه صدای شیخ اجل در گوشمان می پیچد...

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

نه به آن اول کار که اندکی شک داشتیم از سفر به کویر، نه به حالا که مشتاق تر شدیم. مشتاق دیدن کویر... بی صبرانه منتظر ظهور خورشیدیم تا بر دل روشنمان بتابد... سرمای دم صبح هم شیرین است. آفتاب از میان خاک طلوع می کند. گویی سرمای زمین خورشید را هم سرد کرده است. کم فروغ و آرام بالا می آید همگی به یک نقطه خیر شده ایم. دلمان که یکی شده بود. حالا نگاهمان هم متمرکز شده است به یک نقطه. گرم ترین نقطه ی جهان هستی ما زمینیان. آفتاب عالم تاب... بعد از دقایقی خورشید گرمتر می شود و نورش روشن تر...









وقت صبحانه است. به رستوران زیبایی که در همان نزدیکی ست می رویم دلی از عزا در می آوریم.
حالا زمان بازی و تفریح در کویر است. از موتور چهار چرخ تا شتر و خودروهای تویوتا و زیپ لاین اینجا موجود است. یکی یکی به سراغ تک تکشان می رویم و از بس جیغ می زنیم و فریاد می کشیم و می خندیم نفسمان باز می شود. موتور چهارچرخ جذاب ترین تفریح پر هیجان اینجاست و بدجوری می چسبد...









آرام آرام راهی طبیعت افسانه ای کویر می شویم تا بیشتر عشق بازی کنیم. کفش ها را در می آوریم و با پای برهنه دل به شن ها و درختان تاغ ورزنه می دهیم. آنقدر می رویم که فقط ما هستیم و شکوه کویر... عکسی می گیریم و لحظاتمان را ثبت می کنیم...












مقصد بعدی گاوچاه است. گاوی عاشق که صاحبی عاشق تر دارد. حاج ابراهیم مهربان...
گاو سیستانی جَلد مهر مرد ورزنه ای شده است. حاج ابراهیم آواز سر می دهد و گاو آب را از چاه بیرون می کشد. سال های سال این شیوه ی کار در ورزنه مرسوم بوده که این روزها فقط گاوچاه حاج ابراهیم و پسرش داوود زنده است...









از اینجا دیگر دل در دلمان نیست که ارگ قورتان رو ببینیم. ارگی که میراث گذشتگان است و این روزها هنوز آثار حیات در آن موجود است. ارگی که در کنار زاینده رود ساخته شده تا مردمان قورتان در آرامش و دوستی کنار هم زندگی کنند.
به قورتان می رسیم...



از کوچه پس کوچه ها ی روستا گذر می کنیم. از ساباط ها و مسجد روستا دیدن می کنیم تا به کبوتر خانه می رسیم. کبوترخانه ای که نماد دوستی انسان و طبیعت است. اینجا لانه ی کبوتران بوده و هست تا در آرامش زندگی کنند و مزارع منطقه هم از کود آنها سرشار می شدند تا بارورتر بشوند.









به سختی قورتان رو ترک می کنیم و ناهارمان را در اقامتگاه بومگردی چاپاکر می خوریم. آقای خلیلی و همسرشان از رسم و رسوم ورزنه و غذای محلی قیمه بادمجان برایمان تعریف می کنند تا بیشتر با فرهنگ بومی این شهر آشنا بشیم.






در طول مسیر برگشت عکس های یادگاری که از کویر گرفته ایم را مرور و مسابقه ای هم با همین عنوان برگزار می کنیم. یاران ما در این سفر بسیار خوش ذوق بودند و طبع شاعرانه داشتند. در پایان تصاویر تعدادی از آن هارا می بینیم و جمله های تاثیر گذاری که توسط خودشان به تصویر اضافه شده و زیبایی عکس را دو چندان کرده...
از فتانه شکاریان و امیر گوهرشناس تشکر می کنم که آرام و صبور با رفتار حرفه ای شون همراه بودند و این سفر رو زیباتر کردند
به امید آنکه فرصتی باشد تا در کنار همسفران مهربان دوباره سفر کنیم و تکه ای دیگر از ایران طلایی را ببینیم.





چادرهای رنگارنگ همچون شقایق در کویر ورزنه روییدند





زندگی رفتن و راهی شدن است... "سهراب سپهری"





تنها تکّه ای از زمین که نه متعلّق به کسی هستی، نه متعلّق به خاک رهاشده، رهاننده،رساننده تا معبود!
ایستاده‌ام و چشم دوخته‌ام به جبروت خداوندی از دریچه‌ای اینگونه.





بازتاب چیزی باش که دوست داری دریافت کنی.
اگر عشق می خواهی،عشق بورز. اگر راستی می خواهی،راستگو باش.
اگر احترام می خواهی، احترام بگذار.
چیزی را که ببخشی به تو باز خواهد گشت.





من صدای تو را در تمام هیاهوی جهان می‌شنوم





شاد باشیم، شاد بمانیم





وقتی قرار شد برای اولین بار تنها سفر کنم نگران بودم ؛ نهایتا نصیبم اعتماد به جوهر وجود خودم ، یه دنیا خاطرات عالی و البته دوستانی بی نظیر شد . ( نصیبم بهترینها شد)





کویر با آدمی....هر دو منتظر لبخند خورشیدند...بتاب که بی تاب لبخند توام...





آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست و بهشت آنجا که می توان آنچنان که باید بود و آنچنان که شاید زیست.





ناب و خالص بودن
Last edit: 6 سال 5 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.104 ثانیه

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک