× تصاویر و سفرنامه تورهای پاییز 96

سفرنامه تور کویر ورزنه مورخ 14الی 15 /9/96

بیشتر
6 سال 4 ماه قبل #1827 توسط travelloug
سفرنامه تور کویر ورزنه
مورخ 14 الی 15 /9/96
راهنما: پویا ملاحسنی


می خواستیم سر به بیابان بزاریم... بریم و در ناکجا آباد این دشت های شن آلود خالی بشیم از همه داشته های ناموزون این روزهای روزگار...
می خواستیم عریان بشیم مثل کویر و آرام بگیریم در سنگینی سکوت بی انتهاش....
می خواستیم دوباره دیدار تازه کنیم با تک تک دانه های شن روان و حالشان را بپرسیم تا احوالمان را دگرگون کنند...
شب بود که با همسفرهای البرزمن راهی جاده شدیم و به سمت شهر ورزنه حرکت کردیم... از قابلیت هامون گفتیم و با هم آشنا شدیم و خندیدیم...
شب رو در خواب ناز در اتوبوس صبح کردیم و هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که پای تپه های شنی چشم هایمان را باز کردیم... تا طلوع چیزی نمانده بود برای دیدن خورشید خانم باید که شیبی تند بالا می رفتیم... دیدن طلوع خورشید ارزش اون نفس زدن ها رو داشت.... روی تپه ها نشستیم و به افق خیره شدیم...






بالاخره تاج طلایی خورشید خانم از پشت کوه ها پیدا شد.. لحظه ی زیبا و وصف نشدنی ای بود...
خورشید که خوب در آسمان بالا آمد به سمت رستوران رفتیم و صبحانه ای جانانه نوش جان کردیم... زمان قدم گذاشتن در دل کویر بود... از چند تپه ی شنی بزرگ و کوچک گذشتیم تا به محلی بکر و دست نخورده رسیدیم... اینجا می شد بازیگوشی باد رو دید ... باد شن ها رو به رقص در میاورد و نقش های بی نظیری از خودش به جا میذاشت...









از تپه ای بلند بالا می رفتیم و از اون بالا با هیجانی زیاد به سمت پایین می دویدیم... روی شن ها غلت می خوردیم و می خندیدیم... مسابقه ی طناب کشی هم بین دخترها و پسرها حسابی جنجالی شده بود .
قبل از خداحافظی با تپه های شنی بیشتر همسفرها سوار موتورهای چهارچرخ شدند و دوری پر از هیجان در کویر زدند و هرکس که برمی گشت با صورتی سفید و چهره ای بهت زده و اشک در چشم از موتورپیاده می شد....















از کویر دل کندیم و به سمت قلعه ی تاریخی قورتان رفتیم... برج و باروی زیبا و زاینده رود کم آب و خانه های خشتی و کاه گلی و مسجد و حسینیه و حمام . کوچه های باریک قلعه همه و همه زیبا بودند و توضیحات آقای فاطمی جذاب تر هم می کرد فضای منطقه رو...
نوبت خوردن ناهار بود... اقامتگاه چاپاکر درهایش را برای خیز مقدم به ما باز کرده بود و ما هم با گشنگی فراوان پا در خانه ی زیبا و دوست داشتنی آقای خلیلی گذاشتیم... نان و دوغ محلی و قیمه ای بی مثال و خوشمزه ... جای همگی خالی...



بعد از ناهار نوبت گوش سپردن به آوای سحرانگیزی بود که آب را از دل زمین بیرون می کشید... گاوچاه دوست داشتنی...



نزدیک که شدیم صدای گرم و دوست داشتنی حاج ابراهیم رو شنیدیم که دشت می خوند: (گل سرخم چرا رنگت شده زرد؟؟....)
چای آتشی و فال نخود هم تجربه کردیم و به سمت اتوبوس برگشتیم و راهی تهران و کرج شدیم...
مسابقه بین گل های قشنگ و گل های بهشتی هم در مسیر برگشت زمان را تا می تونست برای ما کوتاه کرد... کمی توقف ناخواسته داشتیم و در آخر، نیمه های شب بود که به انتهای سفر رسیدیم...
باز هم سفری دیگه پر از خاطره و اتفاق های جالب به پایان رسید و من میدونم که در سفرهای بی انتهای البرزمن باز با شما دوستان همسفر خواهم شد....
به امید دیدار دوباره ی شما عزیزان...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.102 ثانیه