- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- سفرنامه ها
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های بهار 98
- سفرنامه تور قزوین گردی مورخ 98/1/12
×
تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98
سفرنامه تور قزوین گردی مورخ 98/1/12
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
5 سال 2 هفته قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2136
توسط travelloug
سفرنامه تور قزوین گردی مورخ 98/1/12 was created by travelloug
سفرنامه تور قزوین گردی
مورخ 98/1/12
راهنما: نسیم بنادکوکی
به نامش و به یادش
روزهای پایانی تعطیلات است،چندروزیست که باران بی وقفه می بارد، صبح گاه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸،عزم رفتن به قزوین زیبا کرده ایم با همسفرانی از جنس طراوت باران و بهار...
ساعت ۷:۳۰ با کاپیتان خونگرم اهوازیمان، اقای شهبازی سفررا اغاز کردیم. همکارم ناهید هم همراهمان بود، منصوری مهربان. کمی از البرز و تاریخچه اش گفتیم، گذشته ی ۱۵۰۰۰ساله و تپه های باستانیش تا شاید بیش از پیش باشهرمان اشنا شویم.
بعد از پذیرایی معارفه ای دلپذیر با همسفران شاد وپرانرژیمون داشتیم. گفتیم و شنیدیم وبا هم بیشتر اشنا شدیم . سمیرا ستاری نازنین،استاد شاهنامه پژوهی، برایمان از ایران گفت و با کلام زیبای پارسیش مارابه دنیای ادبیات کهن پارسی برد. به قزوین که رسیدیم، علیرضا خمسه، راهنمای درجه یک قزوین نیز به ما پیوست و به سفارش ایشان برای همسفرانمان نقشه های سنگی قزوین گرفتیم و راهی اولین مقصدمان حمام قجر شدیم.
ساعت ۱۰ شده بود. همسفرانمان چترهای رنگارنگ را گشودند و چنددقیقه ای زیرباران رفتیم تا به حمام قجر که اکنون موزه مردم شناسی قزوین است رسیدیم.
اقای خمسه از قزوین گفت و مردمانش، اداب و رسوم و تاریخش و مجسمه های مومی موزه که درپس هرکدام داستانی شنیدنی بود. عکسی به رسم یادبود در سربینه ی دیدنی حمام گرفتیم و راهی مقصد بعدیمان شدیم.
ساعت ۱۱:۳۰ بود که به اب انبار سرداربزرگ رسیدیم. اب انبارعام المنفعه ای که یادگاردوران قاجاراست و توسط دوبرادرسردار حسن و حسین ساخته شده است. ابتدا برای درک بهتر فضای اصلی اب انبار، درتاریکی به توضیحات اقای خمسه درمورد فلسفه ی ساخت ونحوه ی استفاده ی ان گوش سپردیم و سپس درروشنایی عکسی به یادگارگرفتیم. نکته ی نغز اب انبار ،۵۰ پله ای بود که همسفرمان خانم صرامی متولد ۱۳۱۹ دوراز انتظار همه، به راحتی و سریع تر از بقیه پایین رفت و بالا امد.
۱۲ بود که به سردر عالی قاپو رسیدیم و باز هم پیاده روی بارانی با چتر و پانچو در مسیر زیبای عمارت چهل ستون که حالا موزه ی خوشنویسی قزوین هم هست. عمارت چهل ستون و نقاشی های سه لایه ی روی دیوار، پله های مارپیچ و شیشه های رنگی، ساز فرش ایرانی ابداع شکری قزوینی و عکس های فراوان...
کاخ را ترک کردیم و به سمت رستوران دیباج به راه افتادیم تا قیمه نثا(ر) راهم به فهرست جاذبه های قزوین اضافه کرده باشیم. از هرچیز میشد گذشت بجز سوغاتی و شیرینی قزوین ، به بازار رفتیم و با همسفران ، نازک پسته و باقلوا و نان چای خریدیم تا شیرینی سفرمان مضاعف شود.
در طراوت باران بهاری به سمت مدرسه ی دیانت که حالا موزه ی فرهنگ و اموزش شده است راه افتادیم و با دیدن نیمکت های چوبی و گچ و تخته سیاه، کودک درونمان پر کشید به گرفتن عکس های مدرسه ای...
از همسفران کم سن و سالمان ،بیانکا و کریستوفرگرفته تا اقای موسوی و خانواده نازنینش همه پشت نیمکت های چوبی رو به تخته سیاه نشستیم و عکس یادگاری گرفتیم.
ساعت ۱۶ به سرای سعد السلطنه رفتیم و علت ساخت بزرگترین کاروانسرای درون شهری را شنیدیم وگشتی زدیم و از معماری بی نظیرش محظوظ شدیم.
حسن ختام سفرمان الحق که به یادماندنی شد با ارامش حضور درتالارهای حسینیه امینی ها. ارسی های منحصربه فرد، تزیینات سقف، گره چینی های چشمگیر و جزییات بی نظیر،خستگی راازتنمان زدود و بااین جمله که یک روز برای دیدن قزوین کم است راهی شهرمان شدیم.باغستان های ۱۵۰۰ ساله ی قزوین راکه در مهار سیل نقش مهمی داردراهم ازدور دیدیم.درراه چای نوشیدیم و سرگرم شدیم با موسیقی و بازی.
مسیر طولانی نبود و تا به خودمان آمدیم ساعت ۸:۴۵ را نشان می داد ... و پایان سفر و البرز من، خداحافظی جانانه با همسفران و ارزوی دیدار مجددشان ...
مورخ 98/1/12
راهنما: نسیم بنادکوکی
به نامش و به یادش
روزهای پایانی تعطیلات است،چندروزیست که باران بی وقفه می بارد، صبح گاه ۱۲ فروردین ۱۳۹۸،عزم رفتن به قزوین زیبا کرده ایم با همسفرانی از جنس طراوت باران و بهار...
ساعت ۷:۳۰ با کاپیتان خونگرم اهوازیمان، اقای شهبازی سفررا اغاز کردیم. همکارم ناهید هم همراهمان بود، منصوری مهربان. کمی از البرز و تاریخچه اش گفتیم، گذشته ی ۱۵۰۰۰ساله و تپه های باستانیش تا شاید بیش از پیش باشهرمان اشنا شویم.
بعد از پذیرایی معارفه ای دلپذیر با همسفران شاد وپرانرژیمون داشتیم. گفتیم و شنیدیم وبا هم بیشتر اشنا شدیم . سمیرا ستاری نازنین،استاد شاهنامه پژوهی، برایمان از ایران گفت و با کلام زیبای پارسیش مارابه دنیای ادبیات کهن پارسی برد. به قزوین که رسیدیم، علیرضا خمسه، راهنمای درجه یک قزوین نیز به ما پیوست و به سفارش ایشان برای همسفرانمان نقشه های سنگی قزوین گرفتیم و راهی اولین مقصدمان حمام قجر شدیم.
ساعت ۱۰ شده بود. همسفرانمان چترهای رنگارنگ را گشودند و چنددقیقه ای زیرباران رفتیم تا به حمام قجر که اکنون موزه مردم شناسی قزوین است رسیدیم.
اقای خمسه از قزوین گفت و مردمانش، اداب و رسوم و تاریخش و مجسمه های مومی موزه که درپس هرکدام داستانی شنیدنی بود. عکسی به رسم یادبود در سربینه ی دیدنی حمام گرفتیم و راهی مقصد بعدیمان شدیم.
ساعت ۱۱:۳۰ بود که به اب انبار سرداربزرگ رسیدیم. اب انبارعام المنفعه ای که یادگاردوران قاجاراست و توسط دوبرادرسردار حسن و حسین ساخته شده است. ابتدا برای درک بهتر فضای اصلی اب انبار، درتاریکی به توضیحات اقای خمسه درمورد فلسفه ی ساخت ونحوه ی استفاده ی ان گوش سپردیم و سپس درروشنایی عکسی به یادگارگرفتیم. نکته ی نغز اب انبار ،۵۰ پله ای بود که همسفرمان خانم صرامی متولد ۱۳۱۹ دوراز انتظار همه، به راحتی و سریع تر از بقیه پایین رفت و بالا امد.
۱۲ بود که به سردر عالی قاپو رسیدیم و باز هم پیاده روی بارانی با چتر و پانچو در مسیر زیبای عمارت چهل ستون که حالا موزه ی خوشنویسی قزوین هم هست. عمارت چهل ستون و نقاشی های سه لایه ی روی دیوار، پله های مارپیچ و شیشه های رنگی، ساز فرش ایرانی ابداع شکری قزوینی و عکس های فراوان...
کاخ را ترک کردیم و به سمت رستوران دیباج به راه افتادیم تا قیمه نثا(ر) راهم به فهرست جاذبه های قزوین اضافه کرده باشیم. از هرچیز میشد گذشت بجز سوغاتی و شیرینی قزوین ، به بازار رفتیم و با همسفران ، نازک پسته و باقلوا و نان چای خریدیم تا شیرینی سفرمان مضاعف شود.
در طراوت باران بهاری به سمت مدرسه ی دیانت که حالا موزه ی فرهنگ و اموزش شده است راه افتادیم و با دیدن نیمکت های چوبی و گچ و تخته سیاه، کودک درونمان پر کشید به گرفتن عکس های مدرسه ای...
از همسفران کم سن و سالمان ،بیانکا و کریستوفرگرفته تا اقای موسوی و خانواده نازنینش همه پشت نیمکت های چوبی رو به تخته سیاه نشستیم و عکس یادگاری گرفتیم.
ساعت ۱۶ به سرای سعد السلطنه رفتیم و علت ساخت بزرگترین کاروانسرای درون شهری را شنیدیم وگشتی زدیم و از معماری بی نظیرش محظوظ شدیم.
حسن ختام سفرمان الحق که به یادماندنی شد با ارامش حضور درتالارهای حسینیه امینی ها. ارسی های منحصربه فرد، تزیینات سقف، گره چینی های چشمگیر و جزییات بی نظیر،خستگی راازتنمان زدود و بااین جمله که یک روز برای دیدن قزوین کم است راهی شهرمان شدیم.باغستان های ۱۵۰۰ ساله ی قزوین راکه در مهار سیل نقش مهمی داردراهم ازدور دیدیم.درراه چای نوشیدیم و سرگرم شدیم با موسیقی و بازی.
مسیر طولانی نبود و تا به خودمان آمدیم ساعت ۸:۴۵ را نشان می داد ... و پایان سفر و البرز من، خداحافظی جانانه با همسفران و ارزوی دیدار مجددشان ...
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.112 ثانیه