× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور الموت مورخ 1398/3/3

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 10 ماه قبل #2178 توسط travelloug
سفرنامه تور الموت
مورخ: 1398/3/3
راهنما: امیر گوهر شناس


سفری از جنس چهل سال رفاقت ....

چیزی تا آخر بهار نمونده و کم کم داریم به ماه های گرم سال میرسم. خرداد شروع شده و با چشم بهم زدنی این بهار هم تموم میشه، پس چه خوبه که همین روزهای باقیمانده بهار رو با سفر کردن و همسفر شدن با دوستای خوب قدیمی سپری کنیم.
سوم خرداد هست و قراره که با دوستایی همسفر بشیم که بیش از 40 از دوستی آنها میگذره و همچنان با هم همسفر هستن و با سفر به جاهای مختلف این دوستی قدیمی رو لذت بخش تر میکنن.سفر امروز ما به منطقه الموت هست و قراره که از قلعه حسن صباح و دریاچه اوان بازدید کنیم.حرکت ما از میدان آرژانتین هست. دوستای قدیمی یکی یکی میرسیدن و با دیدن همدیگه چهره های خندان و شاد آنها انرژی بخش جمع ما بود. با حضور همگی دوستان جمع ما تقریبا کامل شد و قرار هست که چند نفر از دوستان هم در مسیر به ما ملحق شوند. حرکت کردیم و بسمت کرج و سپس قزوین راهی اتوبان شدیم. در آپادانا و کرج تعدادی از دوستان به جمع ما اضافه شدند.مسیر رو بسمت قزوین ادامه دادیم تا اینکه در محمدیه قزوین ، در رستوران شاندیز برای صرف صبحانه توقف کردیم. اینجا هم دو نفر از همسفران به جمع ما ملحق شدند تا با 21 نفر همسفر باحال و پرانرژی این سفر رو داشته باشیم.تا زمان صبحانه بیشتر دوستان در راه استراحت کردند، اما بعد از صرف صبحانه همسفرهای پرانرژی با اشتیاق زیاد لحظه لحظه های این روز رو با خوش و بِش خاطره سازی میکردند. بعد از دقایقی وارد جاده الموت شدیم، جاده الموت پیچ و خم زیاد دارد و این مسئله باعث میشه تا سرعت حرکتمون کم بشه و زمان زیادی رو در جاده باشیم. اما بهار هنوز قشنگیاشو داره و زیبایی منطقه الموت همه رو مجذوب خودش میکنه و نمیزاره که خستگی راه خسته کننده بشه.گردنه با سربالایی و سرپایینی و پیچ و خم هاش رو رد میکردیم و دوستان عزیز ما از خاطرات قدیم میگفتن. واقعا که جمع دوستان قدیمی چه صفایی داره، همین صفا و صمیمیت بوده که باعث شده 40 سال دور هم باشن و سفر کنن.
جاده رو که پیش میرفتیم، قسمتی از منطقه شقایق ها دور هم جمع بودن و زیبایی خاصی رو بوجود آورده بودن. ما هم پیاده شدیم تا ازین زیبایی عکسهایی به یادگار بگیریم.


هوای پاک و تازه، چشم انداز عالی، چنان روح تازه ای در ما دمیده شده بود که گویا دوباره متولد شده بودیم.دقایقی را با شقایق ها گذراندیم و وقت رفتن رسیده بود، به سمت قلعه ادامه دادیم.


از روستاهای مختلف گذشتیم تا بالاخره بعد از ساعتی به روستای گازرخان که قلعه در انتهای روستا واقع شده رسیدیم. به میانه روز رسیدیم ولی هوای نیمه ابری باعث شده تا از شدت گرما کاسته بشه. از ماشین پیاده شده و کم کم آماده حرکت بسمت قلعه شدیم. برای رسیدن به قلعه فقط یک مسیر وجود دارد که از سمت شمال آن میباشد. قلعه در بلندی کوهی وجود دارد که مشرف به تمام دره های اطراف خود است و در زمان خود فتح آنرا برای دشمنان بشدت سخت میکرد.


زمان پیاده روی تا قلعه حدود یک ساعت زمان میبرد. که گروه پرتوان و پرانرژی ما در کمتر از یک ساعت توانستند به قلعه برسند.


قلعه در حال حفاظت و مرمت هست، به همین خاطر امکان بازدید از تمام فضاهای آن وجود ندارد، مسیر بازدید مشخص شده و بیشتر قسمتها از مسیر بازدید قابل مشاهده هست. در این موقع از سال مسافران زیادی برای تماشای قلعه به الموت میآیند، جمعیت نسبتا زیادی در اینجا هستند.
به قسمتهای مختلف قلعه رفتیم و با گرفتن عکسهای یادگاری خاطراتمان را ثبت کردیم.


ساعتی در قلعه بودیم و این بنای شگرف را بازدید کردیم، زمان بازگشت به پایین رسیده بود و باید قلعه را با خاطراتش ترک میکردیم. به سمت پایین حرکت کردیم. منطقه الموت آب و هوای خیلی خوبی داره و به همین خاطر گیاهان خوبی هم اینجا رشد میکنه، در روستاها مردم روستا گیاهان دارویی و خوراکی از طبیعت برداشت میکنن و بسته بندی شده به فروش میرسونن. تو مسیر قلعه هم خانمهای روستایی بسته های آویشن، پونه، گزنه رو برای فروش آورده بودند و همسفرهای ما هم ازین محصولات کاملا ارگانیک خرید کردند.به پارکینگ رسیدیم و بسمت ماشین رفتیم تا به مرحله مهم سفر که نهار هست برویم. نهار در روستای معلم کلایه که کمی پایین تر از گازرخان هست، رفتیم. پیچ و خم جاده و راه رسیدن به قلعه حسابی دل ما را خالی کرده بود و با اشتیاق فراوان سریع به سمت نهار رفتیم. نهار دررستوان هتل عقاب هستیم. نهار را هم صرف کردیم و کم کم باید بسمت مقصد بعدی که دریاچه اوان هست میرفتیم. سوار ماشین شدیم و راه جاده رو به سوی دریاچه پیش گرفتیم.


فاصله زمانی معلم کلایه با دریاچه با ماشین حدود 30 دقیقه هست.دریاچه اوان با اینکه وسعت خیلی زیادی ندارد اما در فصل بهار یکی از زیباترین دریاچه های ایران هست که مسافران زیادی برای تماشای آن و قایق سواری به آنجا میایند.به دریاچه رسیدیم، باد ملایمی میوزید و بهترین زمان برای استراحت بعد از ظهر هست، در زیر سایه درختان.زیرانداز انداختیم و با صرف چای و پذیرایی خوراکی هایی که همسفران بهمراه داشتند یک عصر بسیار دلچسب رو سپری کردیم، از گرمای روز کاسته شده بود و زمان مناسبی بود برای قدم زدن اطراف دریاچه، با چند نفر از همسفران به سمت دریاچه رفتیم و عکسهای خوبی را ثبت کردیم.


افسوس، افسوس که زمان بازگشت رسیده بود و باید این منظره زیبا با هوای دلچسبش را ترک میکردیم.وسایل را جمع کردیم و سوار بر ماشین شدیم تا به سمت تهران بازگردیم.باز هم راهی جاده پرپیچ و خم الموت شدیم. خورشید کم کم داشت خودشو از ما مخفی میکرد و روز جایش رو به شب میداد. هوا تاریک شده بود و ما همچنان در جاده الموت پیش میرفتیم.ساعاتی بعد به اتوبان رسیدیم و دیگه خبری از پیچ و خم نبود و میشد که با سرعت بیشتر راه رو ادامه بدیم.زمان طولانی و تب و تاب جاده همسفران رو کمی خسته کرده بود و از شور و حالشون کم شده بود و بیشتر راه تا تهران رو به خواب رفته بودن.ساعت از نیمه شب هم گذشته بود که به میدان آرژانتین رسیدیم و زمان خداحافظی با دوستان قدیمی رسیده بود، همسفران رو به امید سفرهای بعدی با خاطره یک روز سفر به یاد ماندنی بدرود گفتیم و این سفر هم به پایان رسید.
اما شعار همیشگی البرز من به ما یادآوری میکنه که....

سفر پایان ندارد...

با تشکر از همکار خوبم نسیم بنادکوکی

با سپاس

امیر گوهرشناس مقدم
Last edit: 4 سال 10 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.100 ثانیه