× سفرنامه و تصاویر زمستان

سفرنامه تور تپه های مریخی تا پاده مورخ 95/11/1

بیشتر
7 سال 3 ماه قبل - 7 سال 3 ماه قبل #1637 توسط travelloug
سفرنامه تور تپه های مریخی تا پاده
مورخ 95/11/1
راهنما: پویا ملاحسنی




شورهای شوریده حال
اولین روز بهمن 95 هست و با همسفرها عزم بازدید از سرزمین نمکی رو کردیم.. تپه ها و معدن نمک و روستای تاریخی پاده...
صبح ساعت 6 قبل از طلوع آفتاب از مکان همیشگی سفر آغاز میشود و بعد از کمی چرت و خواب و نوشیدن چای، معارفه ای جذاب همراه با شیرین کاری همسفرها انجام میشود. بالاخره به رستوران میرسیم و صبحانه مفصلی نوش جان میکنیم . با شکم های پر و لبانی خندان به اول مسیر پیاده روی تپه های مریخی میرسیم. بند کفش ها رو محکم میکنیم و راه می افتیم.از بین تاغ زاری میگذریم و پا به روی خاک ترد و نمکی تپه ها میگذاریم..از همان اول مشخص میشود که تپه ها با ما بازیشون گرفته... هر تپه مثل قلعه ای تکیده هست که رود تا دورش رو خندقی فر گرفته برای رسیدن به هر کدوم باید که یک سر پایینی و یک سربالایی رو به جون بخریم...بالای هر تپه منظره ای جدید و راهی جدید جلوی ما نمیان میشه... چقدر این پیمایش تپه های مریخی شبیه به زندگی ماست!!!



گاهی سر بالایی گاهی سر پایینی بعضی وقت ها میشه که دره ها رو دور زد و بعضی وقت ها تنها راه تحمل کمی سختیه... توی راه به هم کمک میکنیم تا از دره ها رد بشیم و بعضی ها هم راهشون رو از بقیه جدا میکنند...
در آخر میبینی که رسیدنی در کار نیست و هرچی هست همین لحظه هاست که باید ازش لذت برد...
از بین تپه های زیبا و مرموز رد میشیم و به نزدیکی معدن نمک میرسیم...



از همون ابتدا طرح ها و نقش ها و رنگ ها بی مانند به استقبال ما میان و ما رو سرگرم خودشون میکنند... با حیرت از بین آن ها میگذریم تا به داخل تونل ها میرسیم و منظره ی ستون های سنگی بزرگ و دریاچه ای که داخل تونل وجود داره ما رو به وجد میاره...



این جا مثل شهر موریا میمونه که در فیلم ارباب حلقه به دست دورف ها در دل کوه کنده شده....
بعد از 5 ساعت پیاده روی به رستوران میرویم و حسابی دلی از عزا در میاوریم...نوبت بازدید از روستای پاده میرسه ...





آفتاب کم رمق زمستانی نزدیک به غروب کردنه که به پاده میرسیم... چای و نسکافه و رخابه های خشتی و فروب آفتاب.... به بالای قلعه ی تخریب شده میریم و روستا رو از بالا نگاه میکنیم... صدای گاو ها و گوسفنها و مرغ و خروس ها و سگ هایی که به دنبال پسر بچه روستایی میدوند... کمی ان طرف تر گنبد یخچال قدیمی پیداست و اب انبار ترمیم شده رو هم میشه دید... به داخل حمام میریم و در گرمای خزینه عکس یادگاری می اندازیم... هوا رو به تاریکی میرفت که سوار رخش آقای بی/دلی شدیم و راه برگشت به کرج رو پی گرفتیم...
در راه برگشت هم بازی و مسابقه راه رو کوتاه کرد و دو گروه فتانه و الفردو با جدیت تمام در تلاش برای شکست هم بودند که محق نشد...
این سفر به پایان رسید ولی سفر بی انتهای ما ادامه دارد...
Last edit: 7 سال 3 ماه قبل by travelloug.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: alborzAD

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.112 ثانیه