× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور گلابگیری (دستگاه دوم) مورخ 98/2/13

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2160 توسط travelloug
سفرنامه تور گلابگیری (دستگاه دوم)
مورخ 98/2/13
لیدر : علیرضا تراب زاده


بگذار این بار، راز سربسته عطر گل های محمدی را فاش کنم . بیا در امتداد عطر غریب لحظه های کودکی، باغچه ای پر از گل های محمدی بنا کنیم، باور کن گل محمدی، یعنی ردپای پرطراوت شوق کودکی، یعنی بوی معصومیت نگاه ، یعنی عطر خیس کاهگل کوچه ، یعنی دفتر سبز خاطرات پدر!
سفر به شهري از جنس گل و گلاب ، ‌كاشان ، در يك روز بهاري در ارديبهشت ماه ، ساعت 5 صبح ...
در هوائي خنك و بهاري صبحگاه ، ‌صبح مي خندد و باغ از نفس گرم بهار ، مي گشايد مژه و ميشكند مستي خواب !
همسفرا يكي يكي از راه ميرسن ، ‌توي چشم هيچكس خواب نيست . همه پر انرژي . خانم نازنين زرگر با خواهرش دلارام و خانواده ، خانم بهار ، حميد و محمد ، هانيه ، خانم محمدي و سعادتي و ... همسفرا كه سوار شدن راه افتاديم . قرار بود چندتا ديگه از همسفرا پل فرديس به ما ملحق بشن . در بين همسفرا دوتا فرشته ي كوچولو و زيبا داشتيم مانترا و ماهورا كه پل فرديس سوار شدن .
با نيش گاز سيد ، اتوبوس به سمت بزرگراه آزادگان رهنمون شد ، بعد از يه سلام و صبح بخير مختصر قرار شد تا هنگام رسيدن به رستوران براي صرف صبحانه استراحت كنيم . ساعت 7:15 رسيديم به رستوران و طبق پيش بيني ها و تجربه هاي سالهاي قبل انتظار شلوغي و صف رو داشتم . به هر حال صبحانه رو خورديم و ساعت 8:30 از رستوران حركت كرديم به سمت زادگاه سهراب ... و مراسم معارفه . آقاي موسوي نژاد ، كياوش ، شقايق ، زن عموي شقايق ، مادر بزرگ شقايق . استاد جاذبه ، همسفري از ديار تالش كه در جنوب كشور استخوان تركونده و برامون از قانون جذب و ذهن گفت . اكثر همسفرا جديد بودن مثل نرگس و پروانه و بقيه دوستان كه دوست دارم همه رو نام ببرم ولي به علت اينكه نفراتمون زياد بود ممكنه ذكر نامشون جا بيافته .
به دليل اينكه سمت نياسر و برزوك هنوز گلهاي محمدي در نيومده بود ، مقصدمون ابوزيدآباد بود و قرارمون در يك باغ گل محمدي ساده و زيبا پر از عطر عاشقي . ساعت نزديك به 11 بود كه از اتوبوس پياده شديم و با كيسه هاي پلاستيكي كوچكي كه در اختيار همسفران قرار گرفت وارد باغ گل شديم و با چيدن گل دستمون بوي عطر گرفت و كلي عكس گرفتيم .

























بعد از گذشت ساعتي با اتوبوس به سمت كارگاه گلابگيري حركت كرديم و بعد از خريد عرقيجات سوار اتوبوس شديم و براي سمت ناهار به سمت اقامتگاه بومگردي رفتيم . مرتضي دوست داشتني با ساز قشنگش كه اسمش گيتاله له بود برامون با صداي قشنگش و سر پنجه هاي طلائيش هنرنمائي كرد و سر مستيمون رو كامل كرد .



با كلي پيگيري و تماس بالاخره ناهار با تاخير اومد و مشغول صرف ناهار شديم . ساعت از 3 گذشته بود كه به سمت كاشان راه افتاديم . كاشان ، دروازه كوير ، شهر عقرب ها ، دارالمومنين ... شهري پر از جاذبه هاي گردشگري و بافت سنتي و خانه هاي تاريخي . شهري در 220 كيلومتري پايتخت در استان اصفهان . وارد كاشان شديم به خاطر اينكه ميدونستم خانه بروجردي ها خيلي شلوغه . توضيحات در مورد خانه را در اتوبوس دادم چون ميدونستم در اون ازدحام و گرما جمع كردن همسفرا و دادن توضيحات ممكنه براشون خسته كننده باشه بنابراين كمي در مورد شهر كاشان صحبت كرديم و داستان چگونگي ساخت اين خانه تاريخي را نقل كرديم و به سمت خانه بروجردي هاي حركت كرديم . به علت حجم زياد مسافر خيابان منتهي به خانه هاي تاريخي مسدود بود بنابراين پياده شديم و با همسفران چند قدمي پياده روي كرديم و بعد از تهيه بليط وارد خانه بروجرديها شديم . يه مسافر داشتيم هلندي بود ، آلبرت با دوستش سوگند مهمان ما بودن ، من دو سه تا كلمه هلندي از يكي دوستانم كه هلنديه ياد گرفته بودم ولي خنده دار بود كه هر چي فكر كردم يادم نيومد كه به آلبرت بگم . آلبرت چند كلمه اي تك و توك فارسي بلد بود و گرنه بليط خارجي ميخواستن و سوگند نقش مترجم رو هم بازي ميكرد . خلاصه همگي وارد خانه شديم و بازديدي از اين خانه زيباي قاجاري داشتيم . ساعت حدود نزديك به 6 عصر بود كه سوار اتوبوس شديم و مهياي برگشت شديم و بعد از كمي استراحت و پذيرائي ، در فضائي شاد و صميمي به مجتمع مارال ستاره رسيديم و حدود نيم ساعتي توقف كرديم و بعد از كمي استراحت ساعت7:30 مجددا به مسيرمون ادامه داديم و مابقي انرژي ها تا خود كرج تخليه شد و به علت شلوغي اتوبان آزادگان و تهران از مسير شهريار اومديم و همسفراي شهرياري از ما جدا شدن و وارد كرج شديم و ساعت 11:15 شب دلمون نميخواست جلوي دفتر پياده بشيم . به هر حال وقت خداحافظي بود و از هم جدا شديم و هيچ چيزي براي من مهمتر از لبخند رضايت بر لبان همسفران هنگام خداحافظي نبود . به آلبرت هم خيلي خوش گذشته بود و به فارسي تشكر ميكرد . خانم رشيدي هم نزديك بود بوته هاي گل محمدي كه خريده بود جا بذاره كه خدارو شكر سريع برگشت و تحويل گرفت و همه همسفران رفتن و يك سفر خوب ديگه در دفتر خاطرات زندگيمون ثبت شد .
و در نهايت به قول سعدي شيرين سخن :‌ هر كه سفر نمي كند ، دل ندهد به لشگري ...

خدانگهدار
عليرضا تراب زاده
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.097 ثانیه

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک