- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
×
تصاویر و سفرنامه تورهای تابستان 94
سفرنامه تور دشت دریاسر مورخ 25 الی 94/4/28
8 سال 9 ماه قبل - 8 سال 9 ماه قبل #1328
توسط travelloug
سفرنامه تور دشت دریاسر مورخ 25 الی 94/4/28 was created by travelloug
سفرنامه تور دشت دریاسر
مورخ 25 الی 94/4/28
راهنمای تور:پویا ملاحسنی
به انتهاي ماه مبارك رمضان رسيديم و گرماي تابستان به اوج خودش رسيد تا تعطيلات عيد فطر بهانه اي بشه براي فرار از گرما ...
و اين بار كجا بهتر از ارتفاعات جنگل هاي دو هزار و سه هزار...
پنجشنبه شب با كمي تاخير سفر اغاز شد و خوشبختانه از ترافيك هم خبرى نبود ،كمي گفتگو و معارفه و بعدش خواب....
خورشيد از پشت ابهاي سحرانگيز خزر داشت طلوع ميكرد كه به شهر تنكابن رسيديم و مسير رو به سمت جنگل فلكده ادامه داديم، هوا ابري و با صفا بود به اول جاده خاكي رسيديم جايي كه نيسان هاي اسماني و يك جيپ در انتظارمون بودن ....
هواي مطبوع صبحگاهي در جنگل همه ي ما رو سرمست كرده بود و لختي شب قبل رو از تنمون در اورد از آبگرم فلكده ديدن كرديم و چندتايي از بچه ها تني به آب زدند.
وقت صبحانه بود و صبحانه اي مفصل در انتظار ما....
بعد از صبحانه پياده روى كوتاهي كرديم
و در مورد جنگل هاي هيركاني توضيحاتي به همسفرها دادم ...
هنوز ظهر نشده بود كه به سمت شهر حركت كرديم تا بعد از ناهار به هتل بريم و كمي استراحت كنيم...
بعد از ظهر هم از تله كابين رامسر ديدن كرديم، كمي هيجان و ارتفاع و منظره اي متفاوت و زيبا از شهر و ساحل و دريا...
چندتا از همسفرها هم عبور از پل معلق و زيپ لاين بام رامسر رو تجربه كردند...
روز اول به پايان رسيد و شب سريع به خواب رفتيم تا فردا صبح با انرژي كامل به سمت دشت درياسر بريم....
صبح روز بعد خيلي زود صبحانه رو نوش جان كرديم و سفر به سمت دشت درياسر آغاز شد ...
ابتداي جاده عسل محله سوار نيسان ها اين همراهان هميشگي البرزمن شديم تا به ابتداي مسير پياده روى برسيم ...
جنگل مه آلود و ابرهاي انبوه و نم نم ريزي كه گهگاهي به صورتمون ميخورد...
از نيسان ها پياده شديم و بند كفش ها رو محكم كرديم و پيمايش اغاز شد...
سرود عاشقانه جنگل بي وقفه در حال نواختن بود ...رودى كه در انتهاي دره جارى بود، سهره هايي كه مستانه ميخواندند قدم هايي كه پيوسته برداشته ميشد....
به چشمه رسيديم و نفس تازه كرديم... در ادامه مسير چند سرخدار افسانه اي رو ديديم و توضيحاتي به دوستان در مورد اين درخت باستاني دادم... از لابه لاي درخت ها و شيب تند بيرون اومديم و منظره زيباي جنگل بكر رو در سكوت به نظاره نشستيم...
مسير ديگه هموار بود و دشت در چند قدمي... صداي گاوها از دور به اسقبالمون اومد كه نشانگر رسيدن ما بود... سبز و زيبا و محصور بين كوهستاني از درخت هاي جنگل و سيالان كه مثل يك نگهبان از دور مراقب ما بود..
خيلي سريع بساط ناهار رو پهن كرديم و همه با هم همسفره شديم در همين حين هم روزبه با تلاش فراوان و با كمك همسفرهاي ديگه آتيش رو به پا كرد تا چاي اتيشي بنوشيم...
با همسفرها توى دشت قدم زديم و از كلبه دامدارها كه توى دشت بود بازديد كرديم .
از چشمه آبي خورديم و چند فيلم صحنه اهسته پر از حادثه و خنده گرفتيم و وقتي برگشتيم چاي حاضر بود ...
ديگه نوبت مسابقه طناب كشي بود يارها جلوى هم صف بستند و مسابقه شروع شد و اين بار شانس با عمو مرتضي يار نبود... !14
رقص ابر ها و باد داشت شدت ميگرفت و ابرها عرق ريزون حركت ميكردند و نم نم بارون داشت به بارون تبديل ميشد كه تصميم به بازگشت گرفتيم...
با صبر و حوصله به پايين جنگل و اول روستا رسيديم جايي كه اش خوشمزه اي در انتظار ما بود...بعد از آش و وانت به ترافيك خورديم و بالاخره به هتل رسيديم ... شام و كمي دريا و باز هم خواب...
صبح روز آخر در مسير برگشت كنار ساحل رودسر رفتيم و وسطي جانانه اي بازي كرديم و باز هم طناب كشي و باز هم....
ناهار و موسيقي زنده هم به پايان رسيد...
جاده و بارون و جنگل و شاليزار و شيشه باروني ماشين... و اين يعني شمال
توى اتوبوس مسابقات سه گانه با شور و هيجاني وصف ناشدني برگزار شد كه پديده هاي جديدي رو به ما شناسوند...
خيلي زود سفر عيد فطر امسال هم به پايان رسيد و همه با خنده هايي بر لب از هم خداحافظي كرديم.
زندگي سفري بي انتها به سوى تكامل ، به سوي اوست....
به اميد ديدار مجدد همه شما همسفرهاي با صفا.
مورخ 25 الی 94/4/28
راهنمای تور:پویا ملاحسنی
به انتهاي ماه مبارك رمضان رسيديم و گرماي تابستان به اوج خودش رسيد تا تعطيلات عيد فطر بهانه اي بشه براي فرار از گرما ...
و اين بار كجا بهتر از ارتفاعات جنگل هاي دو هزار و سه هزار...
پنجشنبه شب با كمي تاخير سفر اغاز شد و خوشبختانه از ترافيك هم خبرى نبود ،كمي گفتگو و معارفه و بعدش خواب....
خورشيد از پشت ابهاي سحرانگيز خزر داشت طلوع ميكرد كه به شهر تنكابن رسيديم و مسير رو به سمت جنگل فلكده ادامه داديم، هوا ابري و با صفا بود به اول جاده خاكي رسيديم جايي كه نيسان هاي اسماني و يك جيپ در انتظارمون بودن ....
هواي مطبوع صبحگاهي در جنگل همه ي ما رو سرمست كرده بود و لختي شب قبل رو از تنمون در اورد از آبگرم فلكده ديدن كرديم و چندتايي از بچه ها تني به آب زدند.
وقت صبحانه بود و صبحانه اي مفصل در انتظار ما....
بعد از صبحانه پياده روى كوتاهي كرديم
و در مورد جنگل هاي هيركاني توضيحاتي به همسفرها دادم ...
هنوز ظهر نشده بود كه به سمت شهر حركت كرديم تا بعد از ناهار به هتل بريم و كمي استراحت كنيم...
بعد از ظهر هم از تله كابين رامسر ديدن كرديم، كمي هيجان و ارتفاع و منظره اي متفاوت و زيبا از شهر و ساحل و دريا...
چندتا از همسفرها هم عبور از پل معلق و زيپ لاين بام رامسر رو تجربه كردند...
روز اول به پايان رسيد و شب سريع به خواب رفتيم تا فردا صبح با انرژي كامل به سمت دشت درياسر بريم....
صبح روز بعد خيلي زود صبحانه رو نوش جان كرديم و سفر به سمت دشت درياسر آغاز شد ...
ابتداي جاده عسل محله سوار نيسان ها اين همراهان هميشگي البرزمن شديم تا به ابتداي مسير پياده روى برسيم ...
جنگل مه آلود و ابرهاي انبوه و نم نم ريزي كه گهگاهي به صورتمون ميخورد...
از نيسان ها پياده شديم و بند كفش ها رو محكم كرديم و پيمايش اغاز شد...
سرود عاشقانه جنگل بي وقفه در حال نواختن بود ...رودى كه در انتهاي دره جارى بود، سهره هايي كه مستانه ميخواندند قدم هايي كه پيوسته برداشته ميشد....
به چشمه رسيديم و نفس تازه كرديم... در ادامه مسير چند سرخدار افسانه اي رو ديديم و توضيحاتي به دوستان در مورد اين درخت باستاني دادم... از لابه لاي درخت ها و شيب تند بيرون اومديم و منظره زيباي جنگل بكر رو در سكوت به نظاره نشستيم...
مسير ديگه هموار بود و دشت در چند قدمي... صداي گاوها از دور به اسقبالمون اومد كه نشانگر رسيدن ما بود... سبز و زيبا و محصور بين كوهستاني از درخت هاي جنگل و سيالان كه مثل يك نگهبان از دور مراقب ما بود..
خيلي سريع بساط ناهار رو پهن كرديم و همه با هم همسفره شديم در همين حين هم روزبه با تلاش فراوان و با كمك همسفرهاي ديگه آتيش رو به پا كرد تا چاي اتيشي بنوشيم...
با همسفرها توى دشت قدم زديم و از كلبه دامدارها كه توى دشت بود بازديد كرديم .
از چشمه آبي خورديم و چند فيلم صحنه اهسته پر از حادثه و خنده گرفتيم و وقتي برگشتيم چاي حاضر بود ...
ديگه نوبت مسابقه طناب كشي بود يارها جلوى هم صف بستند و مسابقه شروع شد و اين بار شانس با عمو مرتضي يار نبود... !14
رقص ابر ها و باد داشت شدت ميگرفت و ابرها عرق ريزون حركت ميكردند و نم نم بارون داشت به بارون تبديل ميشد كه تصميم به بازگشت گرفتيم...
با صبر و حوصله به پايين جنگل و اول روستا رسيديم جايي كه اش خوشمزه اي در انتظار ما بود...بعد از آش و وانت به ترافيك خورديم و بالاخره به هتل رسيديم ... شام و كمي دريا و باز هم خواب...
صبح روز آخر در مسير برگشت كنار ساحل رودسر رفتيم و وسطي جانانه اي بازي كرديم و باز هم طناب كشي و باز هم....
ناهار و موسيقي زنده هم به پايان رسيد...
جاده و بارون و جنگل و شاليزار و شيشه باروني ماشين... و اين يعني شمال
توى اتوبوس مسابقات سه گانه با شور و هيجاني وصف ناشدني برگزار شد كه پديده هاي جديدي رو به ما شناسوند...
خيلي زود سفر عيد فطر امسال هم به پايان رسيد و همه با خنده هايي بر لب از هم خداحافظي كرديم.
زندگي سفري بي انتها به سوى تكامل ، به سوي اوست....
به اميد ديدار مجدد همه شما همسفرهاي با صفا.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 3.090 ثانیه