× تصاویر و سفرنامه های تور های تابستان 97

سفرنامه تور روستای ماسوله مورخ 97/6/8

بیشتر
5 سال 7 ماه قبل #1995 توسط travelloug
سفرنامه تور روستای ماسوله
مورخ 97/6/8
راهنما: محمدرضا زمان فر

شهریور عاشق انار بود ... اما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزد ...آخر انار شاهزاده ی باغ بود ...تاج انار کجا و شهریور کجا ؟ !انار اما فهمیده بود ، می خواست بگوید او هم عاشق شهریور است ...اما هر بار تا می رسید ، فرصت شهریور تمام می شد ...نه شهریور به انار می رسید...و نه انار می توانست شهریور را ببیند ...دانه های دلش خون شد و ترک برداشت ...سال هاست انار سرخ است ... سرخ از داغی و تندی عشق ...و قرن هاست شهریور بوی پاییز می دهد ... ((تقدیم به شهریور ماهی های سفر ماسوله)) پنج شنبه ای زیبا در شهریور ماه به سوی شهر پلکانی شمع دانی ها رفتیم . ابتدای سفر به استراحت گذشت . تا تالار شهر قزوین که صبحانه ای بسیار مفصل میل کردیم .



بعد از صبحانه نوبت به معارفه رسید . چند نفری از هم راهان از را که از ماههای دیگر بودند کنار بگذاریم همه شهریور ماهی بودن :)
از خودمان گفتیم و کلی هم خندیدیم . هشتم شهریور ماه در ایران باستان خزان جشن نام دارد و همزمان با این جشن تولد یکی از همراهان نیز بود که قرار شد با کیک در برگشت از ما پذیرایی کند . به شهر باد ها و زیتون رسیدیم و مسابقه ای داشتیم که ببینیم اطلاعات جغرافیایی دوستان چقدر هستش
و سحر خانم برنده جایزه مسابقه شد . در ادامه مسیر از میان مزارع چای گذر کردیم تا روستای ماسوله ...






با یاران به سمت آبشار رفتیم و بعد از گرفتن عکس دسته جنعی به سوی بازار زیبایش رفتیم .


در ابتدای بازار از شیرنی فروشی معروف ماسوله دیدن کردیم و خر کاره و کاکا خریدیم . ماسوله به کافه هایه خوش منظره معروفه ...ما هم در یکی از این کافه ها کمی استراحت کردیم و چای و شربت با شیرینی نوش جان کردیم .












صدای شکم ها ما را به سمت ماشین کشید تا به سوی نهار برویم . هتل معین میزبان ما بود و نهار مفصلی از، باقالت قاتوق، میرزا قاسمی و ماهی نوش جان کردیم .



در گذر از فومن نمیشود که کلوچه های معروفش را نخورد . به نزد امین یکی از دوستان خوب فومنی مان رفتیم به عنوان دسر کلوچه و چای نوش جان کردیم .دیگر ره سپار شدیم به سوی کرج . در توفق منجیل هم فریبا خانم کیکی که قول داده بود را گرفت و جشن تولد داشتیم و برایش آرزوی عمری سراسر آرامش و شادی داشتیم .ادامه مسیر هم مسابقه بین تیم عقبی و جلویی اتوبوس بود و کلی موزیک های باحال دور هم خواندیم . جاده هایی که کم کم آشنا تر میشد خبر از رسیدن به میعاد گاه همیشگی البرز من میداد . جایی که در آن سفر را آغاز کردیم آغاز راهی که پایان ندارد...

دلتون شاد و لبتون همیشه خندان
محمدرضا زمانفر

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.188 ثانیه