× تصاویر و سفرنامه های تور های پاییز 97

سفرنامه تور قشم و هرمز مورخ 7 الی 97/08/12

بیشتر
5 سال 5 ماه قبل - 5 سال 5 ماه قبل #2039 توسط travelloug
سفرنامه تور قشم و هرمز
مورخ 7 الی 97/08/12
راهنما: پویا ملاحسنی




قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب...
پشت دریاها شهری است
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است...

هر گوشه ای از سرزمین پهناور ایران زیبایی ها و دیدنی های بی نظیری در خود جا داده که دیدنش برای هر بیننده ای تجربه ای وصف ناپذیر خواهد بود...فصل پاییز و زمستان بهترین فرصت برای سفر به جنوب ایران و مخصوصا آب های نیلگون خلیج فارس هست و ما همسفران البرزمن از فرصت تعطیلات آبان ماه استفاده کردیم و راهی جزایر زیبای هرمز و قشم شدیم.

صبح روز دوشنبه از جلوی دفتر البرزمن با اتوبوس راهی راه آهن تهران شدیم و کمی انتظار کشیدیم تا همه ی همسفرها از راه برسند. همه از راه رسیدند و بعد از کمی معطلی سوار قطار شدیم.
دو واگن قطار کلا در اختیار البرزمنی ها بود و از همان ابتدا مشخص بود که قرار نیست متوجه گذر زمان در قطار بشیم. گفتیم و خندیدیم و خوابیدیم.
صبح از پنجره ی قطار به زمین های آب گرفته ی اطراف نگاه می کردیم که به خاطر بارندگی سیل آسای شب قبل به وجود آمده بودند.
دیری نگذشت که به بندرعباس رسیدیم و به سمت اسکله حرکت کردیم تا با گذر از دریا به جزیره ی هرمز برسیم. روی عرشه ی قایق یا شاید بهتره بگم کشتی کوچک مسافربری به افق روبرو خیره شده بودیم و به پهنه ی وسیع آبی و سایه ی کشتی های غول پیکری که از دوردست ها پیدا بودند نگاه می کردیم.. کم کم جزیره هرمز پیدایش شد و جلوی ما قد علم کرد.







به جزیره رسیدیم و به سمت اقامتگاه محلیمان رفتیم. میزبان های مهربانمان با رویی گشاده و لبانی خندان و با لباس های محلی به استقبالمان آمدند. همسفرها در اتاق های خاص و زیبای خانه کمی استراحت کردند و بعد از نوش جان کردن قلیه ماهی ای بی نظیر رهسپار دیدنی های جزیره شدیم.











قلعه پرتغالی ها بر بلندای شهر هرمز اولین توقفگاه ما بود. فرش نقش بسته از خاک های رنگانگ جزیره و دره ی رنگین کمانی را هم دیدیم.
هنگام غروب به دره ی تندیس ها رسیدیم و آن منظره ی بی نظیر غروب آفتاب در دریا و صخره هایی که مثل اژدها به آفتاب چشم دوخته بودند رانظاره کردیم... همه محو این همه زیبایی شده بودیم ولی باید که می رفتیم تا به ساحل خاک سرخ و ساحل نقره ای برسیم.







هنوز هوا روشن بود که به کنار ساحل رسیدیم و بی اختیار تن را به آب زدیم. درخشش شن های ساحل در تاریکی شب واقع جالب و بی نظیر بود.
صبح روز بعد خیلی زود و سریع وسیله ها را جمع کردیم و راهی قشم شدیم.





غارهای خربس که از آیین مهر می گفتند و جغدی که از لا به لای صخره ها به ما نگاه می کرد را بازدید کردیم و به سمت دره ی ستاره ها راهی شدیم. اینجا می شد نقش ستاره ها را روی زمین دید.









در برکه خلف پاکیزه ترین روستای قشم توقف کردیم و تا توانستیم صنایع دستی خریدیم و لباس های زیبای جزیره راه تن کردیم و عکس به یادگار گرفتیم.
جزایر ناز در انتظار ما بودند. شتر و موتورهای جت اسکی و پاراگلایدر و نقش حنا ما را از نازها و عشوه های جزایر ناز غافل کردند.
بالاخره نوبت خرید و گشت و گذار در بازارها بود. تا پاسی از شب به خرید گذشت و در اخر اقامتگاه باصفای ناخذا امینی در انتظار ما بود...









روز بعد هوا طوفانی بود و دریا مواج و این یعنی اینکه دیدن دلفین های هنگام امکان پذیر نبود. به سمت چاهکوه رفتیم و از بین گرد و خاک گذشتیم تا به تنگه های زیبا با نقش های خاص برسیم. مردی از چاه آب می کشید و به ما تعارف می کرد دست و رویی شستیم و جرعه ای نوشیدیم و عکس های بسیار به یادگار گرفتیم.



کارگاه لنج سازی گوران توقفگاه بعدی ما بود و بعد از آن دل را به دریا زدیم و سوار بر لنج چوبی باصفایی شدیم و در ان هوای طوفانی بادبان ها را کشیدیم و از ساحل امن فاصله گرفتیم. گفتیم و خندیدیم و غرق تجربه کردن های جدید شدیم. از بین لنج های بزرگ و کوچک می گذشتیم و می گذاشتیم که باد با خیال راحت ما را به بازی بگیرد.
دل کندن از آن لنج با ناخدای مهربانش سخت بود ولی باید که دل می کندیم...
ناهاری خوشمزه و دریایی نوش جان کردیم و به جنگل های حرا سری زدیم.









نزدیک غروب بود و ما بنای دل کندن از دریا نداشتیم ، پس به کنار ساحل شیب دراز رفتیم و بار دیگر تن را به آب های آزاد خلیج فارس سپردیم. در آن دوردست ها خورشید غروب می کرد و عجب حالی داشت دیدن این منظره از داخل دریا.
شب و دریا و چای و همنشینی و دیگه وقت شام بود که راهی اقامتگاه شدیم.
شامی جانانه خستگی گشت ها را از تن به در کرد و همنوایی و همدلی همسفرها کیفمان را کوک تر. دوستان اروپایی ما هم به جمعمان پیوستند و در شادی ما سهیم شدند.
صبح روز آخر باز هم هوا آرام نگرفت و کار به بندر لافت کشید. لابه لای ماشین ها سوار بر کشتی مثل جنگ زده ها از قشم خداحافظی کردیم و راهی بندر عباس شدیم .
شلوغی ها و همهمه ها را پشت سر گذاشتیم و خلاصه بعد از کمی هیاهو در قطار آرام گرفتیم.
باز هم همدلی همسفرها حماسه آفرید و سفر بازگشت ما را خاطره انگیزتر از همیشه کرد.
صبح که شد کوهستان البرز با ابرهای فراوان بالای سرش و سرمای دلنشین پاییزی به استقبال ما آمد و صدای مسئول کوپه که می گفت ایستگاه اخر تهران لطفا پیاده بشید به ما فهماند که دیگه این سفر هم به پایان خودش رسیده. ولی ما می دانستیم که راه همچنان ادامه دارد چرا که سفر پایان ندارد.



در آخر جا داره که از شما همسفرهای با صفا تشکر کنم که همدلی و همراهیتون باعث زیباتر شدن این سفر شد . مخصوصا از آقای شاه ابراهیمی و همینطور محمدرضا زمانفر که برای بهتر شدن سفر برای همسفرها تلاش می کرد و خانم امیری و جلیلی که با از خود گذشتگی هاشون خیلی جاها به داد من رسیدند.
به امید دیدار شما خوبان
Last edit: 5 سال 5 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.112 ثانیه