سفرنامه تور شهر زیرزمینی نوش آباد مورخ 93/1/6

سفرنامه تور شهر زیرزمینی نوش آباد
مورخ 93/1/6
راهنمایی تور:مهدی لطفی

ساعت 5 صبح چهارشنبه 6 فروردین 1393 بود و همه ی همسفران البرز من کوله بار سفر نوروزی خود را بسته و آماده ی حرکت بودند !41 . اتوبوس هم سر وقت آماده بود همه مشغول سوار شدن بودند. مقصد کاشان بود . همان کاشان دوست داشتنی . شهر کویری پر از تاریخ. در این سفر من با همکاری دوست خوبم نیما اجرای تور را بر عهده داشتیم. 10 دقیقه ای منتظر شدیم تا یکی دیگر از همسفران هم رسید و حرکت کردیم. !15 هوا هنوز روشن نشده بود . برای همین برنامه ی کلی سفر را اعلام کردیم و دوستان را به حال خود گذاشتیم تا قدری استراحت کنند. البته گروه پر انرژ ی انتهای اتوبوس به شکل دیگری استراحت کردند. !1 صبحانه قرار بود در رستوران سنتی مهتاب صرف شود. برای همین دو ساعتی راه داشتیم .
درست در لحظه ای که تیغ آفتاب کویر و آسمان را به هم میدوخت به رستوران رسیدیم. !29 جای همه خالی صبحانه ای مفصل نوش جان شد. بعد از صبحانه به سمت کاشان راهی شدیم.حالا شکمها سیر بود و میشد از ادامه ی برنامه صحبت کرد. بلافاصله رفتیم !40 سراغ معارفه و آشنا شدن دوستان با یکدیگر. که همین کار باعث شکسته شدن یخها شد و آشنایی بیشتر همسفران.
بعد از این معارفه ی نسبتن طولانی . شادمانی و دست افشانی و شوخی و خنده دوستان شروع شد تا ساعتی هم ادامه داشت. ساعت حدود 10 صبح بود که به ورودی کاشان رسیدیم. قرار بود ابتدا به نوش آباد برویم. برای همین هم بعد از استفاده ا زسرویس بهداشتی بدون معطلی به سمت نوش آباد حرکت کردیم . چراکه ایام نوروز بود و همه ی سایتهای بازدید شلوغ. خوشبختانه توانستیم تا قبل از شلوغ تر شدن به داخل شهر زیرزمنی نوش آباد برویم. طبق معمول در ورودی شهر زیرزمینی و در فضای آب انبار مستقر شدیم و دوستان به توضیحات راهنماهای محلی که به مناسبت نوروز تعداد آنها بیشتر شده بود گوش دادند.از آنجایی که فضای آب انبار اکوی خاصی داشت یکی از همسفران را میل به خواند آمد و خواند. قشنگ هم میخواند. ولی به خاطر ورود گروه بعدی ناچار شد کوتاه بخواند و چه حیف. !19
خلاصه دوستان به نوبت وارد شهر زیرزمینی شدند و با هیجان به صحبتهای راهنما ها گوش میدادند. ساعت 11:30 از شهر زیرزمینی در آمدیم و بعد از گرفتن سفارش غذا از همسفران به سمت رستوران خانه ی عباسی ها به راه افتادیم. هر چه زودتر میرسیدیم به نفعمان بود. چرا که در ایام عید غذا خوردن در رستورا برای خودش عملیاتی محسوب میشود به هر حال.
خوشبختانه به موقع رسیدیم و غذا هم به موقع صرف شد. بعد از ناهار بازدید از خانه ی عباسی ها بود . بزرگترین و کامل ترین خانه در مجموعه ی خانه های تاریخ کاشان. با اینکه داخل خانه حسابی شلوغ بود بازدید کننده زیاد ولی باز هم همه ی دوستان و همسفران حسابی لذت بردند و همه جای خانه را با اشتیاق تماشا میکردند و عکاسی.
بعد از بازدید باید برای سوار شدن به اتوبوس به سمت پائین خیابان حرکت میکردیم . چراکه در خیابان اصلی جایی برای نگه داشتن اتوبوس نبود و اتوبوس دور میدان منتظر ما بود. هر چند که به دوستان اعلام شده بود که مستقیم به سمت اتوبوس حرکت کنند تا زمان را از دست ندهیم، دوستان لطف کردند تمام مغازه های بین راه را زیارت کردند و بعد از نوشیدن چای نذری به سمت اتوبوس راهی شدند. !14 در این میان هم بنده و نیما به صورت مداوم مغازه را بازرسی میکردیم تا مبادا کسی جا بماند. خلاصه بعد از سوار شدن به اتوبوس به سمت باغ فین راهی شدیم. در مسیر بین راه از کنار حصار دوره ی سلجوقی کاشان هم عبور کردیم که قدمت 900 ساله ی آن توجه دوستان را جلب کرد. قرار بود اگر همراهان سر وقت جمع شوند سری هم به سیلک بزنیم که نشد. برای همین همانطور در حال حرکت از کنار این تپه های کهن گذشتیم. ساعت 3 بعد از ظهر به درب باغ فین رسیدیم . اینجا هم شلوغ بودحسابی . به داخل باغ رفتیم و توضیحاتی درباره ی باغ ایرانی و حکایت و حکمت آن دادیم و با هم به سمت داخل باغ حرکت کردیم. در مسیر توضیحاتی هم به همسفران میدادیم. ولی به علت اینکه داخل اماکن باغ راهنماهای محلی ( به مناسبت نوروز)مستقر بودند و توضیحات لازم را میدادند من دیگر از توضیحات صرف نظر کرده و فقط با دوستان حرکت میکردم و اگر سوالی بود پاسخ میدادیم. !45 متاسفانه حمام فین به علت ازدحام زیاد و صف طولانی از برنامه حذف شد. قرار بود ساعت 4:30 بیرون باغ منتظر باشند که انصافن هم به موقع آمدند. !5 فقط اتوبوس ما به خاطر نبود جا چندین بار جابه جا شده بود و دست آخر هم همه با هم و دسته جمعی به سمت اتوبوس به راه افتادیم. خلاصه ی داستان ساعت 5 بعد از ظهر از کاشان بیرون زدیم. در راه بازگشت هم بساط شعر و آواز خوانی دوستان به راه بود. فقط نیمدانم چه حکمتی دارد که هنگام برگشت همه ی هنرها شکوفا میشود. !17
سفر خوب و خوشی را پشت سر گذاشتیم و ساعت 10 شب میدان همگی صحیح و سالم در میدان سپاه پیاده شدیم. دست برادران بیگدلی هم درد نکند که مثل همیشه ناخدای خوب و با حوصله ی ما بودند.
به پایان آمد این سفر و سفرها همچنان باقیست... !12