× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 1400

سفرنامه تور کویر ورزنه مورخ 18 الی 95/9/19

بیشتر
7 سال 4 ماه قبل - 7 سال 4 ماه قبل #1628 توسط travelloug
سفرنامه تور کویر ورزنه
مورخ 18 الی 95/9/19
راهنما: پویا ملاحسنی





از فراز کوههای سرکش سرازیر شده و با پیچ و خم کوهها پیچیده و دشت ها رو سیراب کرده و در میان بیابان لخت و عور هم آغوش شن های داغ کویر شده.... زاینده رود ، رود زندگی بخش با خون و دل فراوان در باتلاق گاوخونی آرام میگیره و نفس های آخر رو در سکوت کویر ورزنه میکشه....
باز هم آذر ماه شد و زمان سفر به دل کویر و این بار ورزنه....
صبح زود زود سفر ما آغاز شد و خواب هنوز به چشم همه بود...هوا تاریک بود و روشنایی بدون هیچ عجله ای و با صبر فراوان نزدیک های مجتمع مارال ستاره هویدا شد....
صبحانه رو خوردیم و دوباره دل به راه دادیم... معارفه و بازی و شوخی و خنده و منظره های بی مانند کوه و دشت .. راه رو برای ما نزدیک کردند...
به ورزنه رسیدیم و اولین بازدید ما از زاینده رود عاشق بود، لیلایی که مجنونش کویر بود.... و این بار لیلا به خود سختی ها داده بود تا به مجنونش برسه... از بند شاخ کنار بازدید کردیم ،حیران از منظره اسمان ابی و ابرهای سفید و رمل های زرد که در انتها خودنمایی میکردند...



به سمت سیاه کوه رفتیم و آن سیاه تکیده رو دیدیم که در دنیای پیرامون خود غریب و تنها ایستاده و به دشت خشکی که روزگاری تالاب گاوخونی بود نگاه میکرد... سکوت کردیم و ما هم به دشت خیره شدیم...







دیگر وقت ناهار بود و آقای خلیلی در اقامتگاه چاپاکر در انتظار ما بود.... خانه ی کویری با حیاط مرکزی و پنجره های چوبی و اتاق های اطراف چقدر دوستانه و مهربان بود این خانه....



دو همسایه ی استرالیایی و تایلندی هم با ما همسفره شدند ...
کمی استراحت کردیم و به سمت تپه های شنی حرکت کردیم...شتر ها و موتورها و ماشین های کویر نورد دورمون کرده بودند و با حرکات اکروباتیک سعی در جلب نظر ما برای همراه شدنشون....
از تپه های شنی بالا رفتیم و با شلوغی فاصله گرفتیم...





کمی غلت خوردیم و از بلندترین تپه ی اطراف بالا رفتیم تا غروب افتاب رو از انجا به نظاره بشینیم.... با خورشید همراه و همقدم شدیم و تا پشت کوه مشایعتش کردیم... لحظه ای بی مانند پر از انرژی و وصف ناشدنی ها....
دیگر شب بود و بیابان بود....
آتش افروختیم و دور هم ایین اتشونی رو به جا اوردیم... کمی ستاره دیدیم و ماه و برگشتیم.... باز هم خارجی ها همراهمون شدند و با آیین داخل اتوبوس اشنایشان کردیم...
بعد از شام هم بازی یک کلافه رو به نحو احسنت به اجرا گذاشتیم و خواب ما رو در بر گرفت...
صبح فردا عازم قلعه قورتان شدیم و از کوچه پس کوچه ها و برج و بارو و حمومش بازدید کردیم..



زاینده رود هم کنار قلعه تلاش میکرد که همچنان باشد و دسته ای چنگر توی اب شیطنت میکردند ... به سمت کبوتر خانه رفتیم ... کبوتر خانه ای که هنوز هم خانه ی کبوترها بود....



گل سرخم چرا رنگت شده زرد؟؟؟؟؟
گاوچاه همچنان آواز سر میداد و اب از دل زمین بیرون میکشید....



بانوی مهربان ورزنه ای نان پخته بود .. به دیدارش رفتیم و ما رو با سفره بافی آشنا کرد....
آخرین بازدید ما بعد از ناهار کنار زاینده رود و از پل صفوی بود....
با ورزنه و مردمش و زاینده رود وداع کردیم و با خاطرات بی مانندی به سمت کرج راهی شدیم....
مثل همیشه راه برایمان کوتاه شد چون با هم گفتیم و خندیدیم....
شب هنگام از هم خداحافظی کردیم و به امید دیدار مجدد از هم جدا شدیم !35
سفر آغاز راهیست که پایان ندارد....
Last edit: 7 سال 4 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.091 ثانیه