سفرنامه تور جنگل و آبشار هميشك جمعه 96/6/18

سفرنامه تور جنگل و آبشار هميشك
جمعه 96/6/18
راهنما: محمد مهدی امینی زاده




گفتم اي جنگل پير ...
تازگي ها چه خبر ؟!
پوزخندي زد و گفت هيچ ! كابوس تبر...
گفتم از چوب درختان بهار، چه كسان بهره برند؟
گفت آنان كه درختند و به ظاهر تبرند !
گفتم اما مگر از جنس خودت نيست تبر ؟!
پوزخندي زد و گفت
تازگي ها چه خبر ؟! ...

باز صبح تعطيل و آن هم از نوع عيد و همسفراني با شوق كه اگر با تاخير هم شده با انواع وسايل نقليه حتي يدك كش عبوري ! خود را به اتوبوس مي رسانند تا لذت حضور در طبيعت در اين آخرين روزهاي تابستان را از دست ندهند . كاپيتان محسن ، جواني مرتب و خوش سيما با اتوبوسي راحت و سريع آماده است كه همسفران عزيز را تا ابتداي جنگل زيبا هدايت كند . تا زمان صبحانه فرصتي مناسب است كه بعضي چشمي بر هم زنند و بعضي شادي كنند ولي خانواده ما بعد از پيوستن دو عضو دورتر تكميل شد تا همه اعضاي خانواده به اتفاق ، شيريني صبحانه رستوران الماس را بچشند .



بعد از صبحانه جان مي گیرند همسفران جان ❤️ و مشتاق آشنايي با هم هستند. از ايلياي خردسال گرفته تا دايي علي عزيز و هميشه خندان همگي از خودشان و آرزوهاي زمان قديم و زمان آينده مي گويند از دوران پيدايش ظاهر كنوني انسان ها و تمدن ، تادوره رضا شاه و يك هفته پيش !!! و تا زمان هاي آينده را همگي مرور مي كنيم اما چيزي كه پيداست همه خانواده اهل حال هستند و دم را غنيمت مي دانند و از حال خوش كنوني خرسندند .
شاهين عزيز با نمك هميشگي خودش ، لبخند را بر لبان همسفران مي نشاند و خانم شكاريان عزيز از شهر باد و مار سخن مي گويد و دوستان را بيشتر با مسير انس مي دهد . بازي لب آواز (دابسمش) شور و هيجان زيبايي در همسفران ايجاد كرد و تا مرحله اول انتخاب كانديداي بهترين ها به پايان برسد ما هم به ميدان روستا رسيده ايم و سه وانت آبي رنگ با رانندگاني خوش رو منتظر ما هستند كه همسفران را به خانه احد برسانند .












خانه احد آخرين خانه مسير ورود به جنگل هميشك است و اين بار كمي سوت و كور بود . از همسر احد جويا شدم و فهميدم كه احد درگير تصادف يكي از اقوام است و در خانه نيست .انشاءالله كه در هيچ خانه اي مريض نباشد و هيچ خانه اي بي مرد نباشد
راه افتاديم و باز، سرسبزي و صداي زيباي رود و خداي مهرباني كه ابرهايش را بالاي سر ما پهن كرده بود و از ديروز زمينش را آب و جارو كرده بود تا از مهمانان طبيعتش به بهترين وجه ممكن و در بهترين هواي قابل تصور پذيرايي كند .چه خداي مهماندوست و مهرباني !
شكرش مي كنيم






وقتي همسفرانت اهل پياده روي باشند و سروحال و مشتاق مسير ٢ساعته را ١/٥ساعته هم مي شود رفت
آفرين بر اين همسفران با انرژي
فراز و نشيب زيباو لطيف بسان مخمل سبز
سكوتي دل انگيز و به دور از قيل و قال شهر
و صداي گوش نواز رود
و درختاني كهن كه سال هاست گذر همسفران رو مي بينند ...
























و هنوز در اين حس و حال غوطه وري كه خود را كنار آتش گرم و زيبا، مشغول خوردن ناهار و نوشيدن دمنوش مي بيني كه همت شاهين عزيز در گرماي آتش روشن بود .
حيف است كه اين راه را بروي و آبشار هميشك را لمس نكني حتي اگر به قيمت يك ساعت پياده روي بيشتر باشد و اكثر مسافران اين قيمت را پرداخت كردند .






انرژي دوباره اي مي دهد اين آبشار كوچك و زيبا و شاد و سرخوش تا محل اتراق همراهيت مي كند .كمي از جنگل هاي هيركاني گفتيم و خريد محلي و رونق گردشگري و مهياي بازگشت شديم . اگر چه سخت است ولي راه رفته را بايد برگشت و بايد از اين زيبايي و آرامش دل كند اما مسير برگشت را در حس بي خبري طي مي كنيم و دوباره منزل احد غايب !!



دوباره چاي لب سوز پسر احد و رب ترش همسر احد دهانمان را تازه مي كند و سوار بر وانت تا كاپيتان محسن و اتوبوس زيبايش .
از مزه و خنكي اسكمو هم نتوانستيم صرف نظر كنيم و جاني دوباره گرفتيم و بوق حركت نواخته شد . در مسير بازگشت نتيجه مسابقه لب آهنگ مرحله اول صبح طي يك رقابت نفس گير و تنگاتنگ چند مرحله اي بين عليرضا و ايلياي كوچك مشخص شد و جايزه به ايلياي عزيز رسيد .
ادا بازي و خريد سوغات و موسيقي و شادی همسفران كه هميشه از ملزومات سفرهاي ماست مخصوصا اگر بازارش را شاهين عزيز گرم كند .
اگر چه ترافيك مسير زياد بود و اجتناب ناپذير ولي با دلي شاد در ساعاتي از نيمه شب گذشته ،
همديگر را بدرود گفتيم و مطمئن بوديم كه سفر پايان ندارد ...
از همه همسفران عزيز و كاپيتان محسن عزيز كه صبوري و تحمل كردند و همكاران عزيزم شاهين و خانم شكاريان كه زحمت زيادي كشيدند سپاس فراوان دارم .
به اميد ديدار مجدد