× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور کردستان مورخ 11 الی 98/2/13

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2154 توسط travelloug
سفرنامه تور کردستان
مورخ 11 الی 98/2/13
لیدر : پویا ملاحسنی


باز هم سفر.. سفر به سرزمین های کوهستانی... سفر به غرب ایران... سفر به کردستان
صبح چهارشنبه بود که همسفرها یک به یک از راه رسیدند و با لبانی خندان و دل هایی پر امید سفر ما اغاز شد...
مثل همیشه تا صبحانه چشم ها را بستیم و استراحت کردیم...صبحانه که نوش جان شد باید که با هم آشنا میشدیم.. البته خیلی ها از قبل با هم آشنا بودند از بس که با هم سفر کرده بودند..
از علایق و سلایقمان گفتیم و کارهای محیرالعقول... گفتیم و خندیدیم و بیشتر با هم آشنا شدیم...
مناظر اطراف به خاطر بارندگی های بی سابقه ی امسال سبزتر از همیشه بودند.. بیابان ها هم گل داده بودند و دشت های رنگارنگ همه جا به چشم میخورد...
نزدیک های همدان الوند سفیدپوش سربلند از دور به ما سلام میکرد... از همدان هم گذشتیم و به سمت سنندج راهی شدیم... در هتل جهانگردی سنندج ناهار نوش جان کردیم ..




و به سمت موزه ی کرد که در اصل خانه ی عاصف وزیری بود راهی شدیم...







موسیقی محلی کردی و چای دم ظهر بعد از ناهار و شادی و پایکوبی در خانه ی تاریخی حال و هوای خوبی داشت...
در حمام تاریخی خانه وحید شعبانی برای همسفرها از جنبش خزینه گفت و در کنار سربازهای وطن از تمام گوشه و کنار خانه بازدید کردیم... عکس های گروهی را مثل همیشه یکی بعد از دیگری گرفتیم و به سمت بازار سنتی سنندج رفتیم...
شال ها و لباس های رنگی و زیبا... مردمانی مهربان و با صفا... زندگی ای که در بازار موج میزد ...و انواع کارهای ارزشمند دستی که روی چوب و تخته های نرد به زیبایی انجام شده بود...
وقت رفتن به سمت مریوان بود.. پس دوباره راهی شدیم و در دره ای زیبا با رودخانه ی سیروان هم مسیر شدیم.. درخت های بلوط هم کم کم به پیشوازمان امدند و زیبایی های جاده دو چندان شد...
توقف بعدی روستای نگل بود تا از قران دست نوشته ی عثمان دیدن کنیم...هوا داشت تاریک میشد که راه افتادیم ...
شب شده بود و نور شهر توی آب دریاچه زریبار انعکاس عجیبی داشت... به اقامتگاه رسیدیم بوی گل و شکوفه ها هممان را حسابی مست کرد...
در خانه های کاه گلیمان مستقر شدیم و بعد از کلی گشت و گذار و گفتن و خندیدن و شب نشینی در کنار بخاری های هیزمی به خواب رفتیم...
صبح روز بعد به سمت اورامان تخت حرکت کردیم...زیبایی های مسیر وصف ناشدنی بودند.. قله های برفی و چشمه های زلال و دشت های سبز و گلستان های پر از رنگ...
















بعد از یک ساعت و اندی از دور روستا پیدا شد و مغازه های سوغات فروشی با انواع خوراکی ها به همسفرها چشمک میزدند... به دیدن پیر شالیار رفتیم خانم ژینا سام برای ما از اداب و سنت های مردم کردستان و مراسم پیر شالیار گفت ..



منظره ی خیره کننده ی دره ی مشرف به زیارتگاه ما را مشغول به گرفتن عکس های یادگاری کرد.. سنگ نظر کرده و درخت های پر از دخیل را هم دیدیم و در بازارچه ی محلی گشت و گذار کردیم و به سمت مسجد جامع روستا راهی شدیم...
روستا از نزدیک دیدنی تر شده بود و خشکه چینی ها و معماری سنگی برای همه جالب بود...نزدیک اذان ظهر بود و بزرگ های روستا جلوی مسجد نشسته بودند... از ما دعوت کردند تا از داخل وضوخانه دیدن کنیم...ابی زلال که ازچشمه سرازیر میشد و حوضچه ای باصفا و موسیقی ارامبخش آب...
هوا گرم شده بود و قبل از حرکت هندوانه ای قرمز و شیرین نوش جان کردیم که حسابی حال همه را جا اورد...




بازهم مناظر زیبا و ناهار خوشمزه در دل طبیعت با منظره کوهستان برفی و چنجه هایی که قیمه و کوبیده شدند...
از اورامان به دریاچه زریبار رفتیم و به گشت و گذار پرداختیم... چند نفری سوار قایق شدند و روی آب دریاچه ماجراجویی کردند..بعضی ها هم به بازار مریوان رفتند و دست پر برگشتند...
مسابقه ی فوتبال دستی و کری های همسفرها ... چای ذغالی و نبات و خرما...و البته کشتی پرنده و فرزاد...
هوا داشت تاریک میشد و نوبت خوردن ماهی کباب دریاچه بود...درست شدن ماهی کباب خیلی طول نکشید و بعد از دو ساعت غذا حاضر شد و شام نوش جان شد وبالاخره به سمت اقامتگاه راهی شدیم...
صبح روز اخر وسایل را جمع کردیم و به دیدن لک لک های روستای دره تفی رفتیم... زیباتر از این نمیشه انسان و حیوانات وحشی بتوانند در کنار هم همزیستی مسالمت امیز داشته باشند.. همه از دیدن مناظر کیفور شدیم و سپس اماده شدیم تا تمام راههای امده را برگردیم تا به کرج و تهران برسیم.




پانتومیم و خیام خوانی.. شایعه.. هم خوانی و بازی و گفتن و خندیدن و هنر نمایی سامان و خانم خلیلی راه را کوتاه کرد تا به همدان رسیدیم و ناهار دلچسبی نوش جان کردیم و سپس به مقبره ی باباطاهر عریان رفتیم و آقای غلام پیر با صدای جذابش دو بیتی های بابا طاهر را برای ما خواندند و توضیحات دادند...اخرین عکس های دسته جمعی را هم گرفتیم و دوباره به راه افتادیم...
زودتر از انچه که فکرش رو میکردیم به تهران رسیدیم و قبل ازخداحافظی از یاران تهرانی فرزاد برای ما هنر نمایی کرد و کلی شاد شدیم..
ساعت 22 بود که به کرج رسیدیم و با همسفرها به امید دیداری دوباره خداحافظی کردیم ...
باتشکر از همه ی شما همسفرهای با صفا.. امیدوارم که باز هم با هم سفر کنیم و خاطرات خوب بسازیم...
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 1.924 ثانیه