× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور جنگل ابر مورخ 26 الی 98/2/27

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2170 توسط travelloug
سفرنامه تور جنگل ابر
مورخ 26 الی 98/2/27
راهنما: سحر بوذری


این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشم های خسته ی خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود
«قیصر امین پور»

بامداد بیست و ششم اردیبهشت ماه نود و هشت همسفران یکی یکی آمدند ... چهره ها نشان از همسفرانی مهربان ، پرانرژی و البته وقت شناس داشت. بعد از سوار کردن گلمهر و گلناز و مادرشان در وردآورد، راه پیش گرفتیم تا به گرمسار رسیدیم و برای صرف صبحانه توقف کردیم. صبحانه کاملی نوش جان کردیم و مشغول مراسم معارفه شدیم.
همسفران یکی یکی آمدند و سوار بر ماشین زمان از علایق و دل مشغولی شان گفتند. پس از شنیدن چند ترانه، به دو گروه تقسیم شدند:
شنبلیله های دماوند و یخ در بهشت و مشغول بازی پانتومیم شدیم. پس از گذشت ساعتی ، سرخوش از هیجان بازی به استراحت پرداختیم و چند ترانه گوش کردیم. به بسطام رسیدیم و به دیدار سلطان العارفین شتافتیم. پس از ارائه توضیحات لازم، از مقبره و محراب بازدید کردیم و عکسی به یادگار گرفتیم.
همانگونه باش که می نمایی یا همان نمای که هستی!
«بایزید بسطامی»














سپس به سمت روستای ابر حرکت کردیم. از زیبایی های مسیر لذت بردیم و به روستا رسیدیم. عمو هاشم با روی باز به استقبالمان آمد. عطر قورمه سبزی همه خانه را پر کرده بود و ما سرمست از عطر آن...



بعد از جا به جایی وسایل و صرف ناهار و استراحتی کوتاه، سوار بر مینی بوس های محلی ، عازم جنگل زیبای ابر شدیم.
پیاده روی را شروع کردیم.
جنگل غرق در آواز زیبای پرندگان و هوهوی باد و ما قدم زنان در سکوت و محو زیبایی ها...









به تپه که رسیدیم گردهم آمدیم. کمی تمرکز کردیم و حرکات کششی انجام دادیم و خداوند زیبایی ها را برای تن سالم و امکان سفر کردن، شکر گزاری کردیم.



خاطرات خوبمان را ثبت کردیم و راه را به سمت چادر پسر عمو هاشم پیش گرفتیم که بساط آش و چای آتیشی و دمنوش اش به راه بود. گرد آتش آمدیم و گل گفتیم و خندیدیم.



زمان برگشت فرا رسیده بود. آقای اکبری به همراه مرتضی و مرضیه و افروز ، سوار بر ماشین آفرود مارا ترک کردند و سایر همسفران به همراه من و فرشاد ، به سمت ایستگاه مینی بوس ها حرکت کردیم. آخرین عکس یادگاری را گرفتیم و جنگل افسونگر ابر را بدرود گفتیم.



به اقامتگاه که رسیدیم ، پس از استراحت و صرف شام ، با همسفران پرسپولیسی ، مسابقه و جشن قهرمانی پرسپولیس را دیدیم و در ادامه شب به خوابی عمیق رفتیم. پس از استراحتی کامل ،صبحدم با هیجان و انرژی‌ مضاعف از خواب برخاستیم و صبحانه مفصلی نوش جان کردیم.



از کوچه پس کوچه های روستا گذر کردیم و به مغازه ای نقلی که برای عرضه صنایع دستی بانوان روستا تجهیز شده بود، رسیدیم.
همسفران باصفای البرز من که همیشه حامی جوامع محلی هستند، مشغول خرید سوغات شدند. محصولات ارگانیک و گلیم و پارچه های سنتی...
پس از آن تا کوچه باغ های روستا پیاده روی سبکی داشتیم و آنجا خانم یوسفی و افروز زیبا ما را به خواندن چند ترانه میهمان کردند و کیفور و شاد به سمت خانه عمو هاشم بازگشتیم. پس از خداحافظی از عمو هاشم و خانواده میهمان نوازش، بار سفر بستیم و به سمت خرقان حرکت کردیم.



هرکه بدین خانقاه درآید،نانش دهید و از ایمانش مپرسید که آنکه بر درگاه حق به جان ارزد،در سرای بوالحسن نان از او دریغ نیست.
«ابوالحسن خرقانی»
پس از ارائه توضیحات و بازدید از مقبره ابوالحسن خرقانی، راه را به سمت ماسوله کویر ،روستای مجن پیش گرفتیم.
روستایی بسیار زیبا در طبیعتی وصف نشدنی... زمین های کشاورزی آباد که رودی خروشان از آنها می گذشت و مناظر بی بدیلی خلق کرده بود.
با درایت آقای انصاری، کاپیتان تراز اولمان، ازودخانه عبور کردیم و پیچ و خم های جاده را طی کردیم. بعد از حدود یکساعت به محوطه آبشار رسیدیم.
همسفران یکی یکی از پل چوبی عبور کردند،اما هنوز نمیدانستند که چه جاذبه ای در انتظارشان است...
هنگامیکه وارد تنگه شدیم ، صدای جیغ و هیجان شان برخاست... آبشار خروشان تنگه داستان. از رودخانه که به لطف بارندگی های اخیر بسیار پرآب تر شده بود، گذشتیم و به پله های مارپیچ تنگه رسیدیم. به لطف و کمک فرشاد و مردی محلی و البته البرز (مرد بزرگ سفرمان)، همسفران را تا بالای پله ها عبور دادیم و با دیدن آبشار،هیجان به اوج خود رسید.



عکسی به یادگار گرفتیم و همسفران شاد و سرخوش از این بازدید مهیج ، به سمت اتوبوس راهی شدند.
در مسیر چند ترانه زیبای محلی گوش کردیم تا به بسطام رسیدیم. پرسنل میهمان نواز هتل جهانگردی بسطام انتظار ما را می کشیدند. ناهار را نوش جان کردیم و راه بازگشت را پیش گرفتیم.






پس از استراحت در مسیر ، همسفران را به بازی و مسابقه دعوت کردم. آقای اکبری و آقای محمدی برندگان مسابقه شدند و در توقفی در گرمسار آقای آرانی، همسفران را به مناسبت قهرمانی پرسپولیس، بستنی میهمان کرد. ساعت ۲۴ به میعادگاه همیشگی رسیدیم و همسفران جان را تا سفری دیگر بدرود گفتیم. در پایان از همه همسفران خوبم که با آرامش و تواضع خود خاطره خوب سفر را دو چندان کردند و از همکار خوبم فرشاد که با مهربانی و حمایت همیشگی اش اجرای سفر را خاطره انگیز تر کرد، کمال تشکر را دارم.

#سفر_پایان_ندارد
سحر بوذری
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.106 ثانیه

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک