× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور روستای کندلوس مورخ 98/2/27

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2175 توسط travelloug
سفرنامه تور روستای کندلوس
مورخ 98/2/27
راهنما: مریم وحیدی مجد


بنام او....
بقول شاعر نام آورمان حضرت مولانا
((صبح است و صبا مشک فشان میگذرد /دریاب که از کوی فلان میگذرد))
((برخیز چه خسبی که جهان میگذرد /بوئی بستان که کاروان میگذرد))
امروز در آدینه ی بیست و هفتمین روز از اردیبهشت جان سال یکهزار وسیصد و نود و هشت هستیم.سحرگاه است و خنکای بهار و صدای قدم های یاران که یک به یک می آیند تا سفری نو آغاز گردد.رو به سوی دیار طبرستان داریم.میرویم که از جاده پر پیچ و خم چالوس بگذریم و با این جاده که در حافظه جمعی ما خاطراتی را شریک شده تجدید میثاقی کنیم .از محل دفتر حرکت میکنیم کمی آنطرف تر آخرین همسفرمان نیز در بیلقان به جمعمان می پیوندد و پس از توقفی نسبتا کوتاه سفر ما رسما آغاز میشود. همسفرانِ جان بعضی در چرت هستند ..چه دل انگیز است چشم که بگشایی طبیعت این چنین سبز و لبخند زنان پاسخگوی احساساتت باشد..صخره است و طره آبشارش و رودی که تمام مسیر همراهیمان میکند.هنوز از برف های زمستانی روی کوه ها مانده ...از پیچ و تاب هزارچَم که میگذریم میزبانمان در رستوران صخره منتظر میهمانانش است و چه مهمان نوازی بیادماندنی ای!!!!!!!!



چشم و دلمان که از اینجا سیر میشود سوار بر مرکب کاپیتان نوری راهمان را ادامه میدهیم بعد از شنیدن یک موسیقی ، از خودمان و کاربارمان و از خاطرات جاده چالوس میشنویم در این میان همسفرانی هستند که میخواهند در کوله بار سفرشان خاطرات امروز را به سوغات ببرند
بعد از مرزن آباد دوراهی دوآب را که به راست میپیچیم روستای کندلوس از آن بالا برایمان دست تکان میدهد.کندلوس از توابع کجور مازندران است.
همزمان با معرفی آخرین نفر ( همکارم آقای رسته)ماشین کاپیتان نوری جلو ورودی روستا ترمز میزند و میزبانی داریم از دیار فرهنگ و هنر ، آقای فلاح.
میان چاق سلامتیمان با آقای فلاح میبینیم با یکی از همسفرانمان ( آقای داروغه) خیلی گرم مشغول صحبت هستند ...این جاده ها خوووب پیچ و تابشان را بهم بافتند و این دو دوست قدیمی را بهم رساندند.
همگی در ورودی روستا جمع میشویم و با شیرجه صمد آقا اولین عکس گروهیمان را ثبت میکنیم.


مسیرِ سنگ فرش و تمیز روستا را قدم میزنیم و خیلی زود به امامزاده فضل ا.. میرسیم آقای رسته از این امامزاده و باقی امامزاده های شمال برایمان میگوید.



کمی آنطرف تر خانه ای چشم انتظارمان است ...خانه ای که سالهاست دخترک چشم قرمزش روستا را برای یافتن معشوقه اش ترک کرده عشقی خاص از جنس محبت انسان و حیوان آری ...داستان مینا و پلنگ ...نَقلش میکنیم و با مینا تا یافتن پلنگ همراه میشویم.
((اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من /دل من داند و من دانم و دل داند و من))-مولانا
مسیر سراشیبی را رو به بالا میرویم تا به موزه مردم شناسی کندلوس برسیم، موزه ای که دکتر جهانگیری آن را بنا کرده.همکارمان درموزه توضیحات را میدهد و بقول مظفرالدین شاه که صدایش را نیز در این موزه میشنویم شما خدمات همه را حقیقتا خوب عرض میکنید و همه را به موقع عرض میکنید.



کمی آنطرف تر کنار موزه غذاهای خوشمزه رستوران وشکوو بی تابمان میکند ...دلی از عزا درمیاوریم .



راهی اقامتگاه آقای فلاح میشویم.



به نزدیکی بام کندلوس که میرسیم پروانه ها دورمان میگردند و پای کوبی میکنند. دقایقی در این اقامتگاه هستیم .دمنوش های گوارا ، سیب زمینی آتیشی و چشم اندازی کمیاب.
(( دشت هایی چه فراخ !کوه هایی چه بلند!))
((زندگی خالی نیست، مهربانی هست...)) سهراب سپهری





نوبه بازگشت است ..پایین تر از روستای کندلوس کنار آبشارش آخرین عکس جمعی را ثبت میکنیم .



راه برگشت توقفی در مرزن آباد برای خرید سوغاتی داریم سیر..لواشک ..زیتون و کلوچه و ...
مسیر برگشتمان کمابیش ترافیک دارد اما صدای خنده و بازی و شادی نمیگذارد چیزی از کِیف امروزمان کم شود و در نهایت سحر دختر نازم با برد در برابر صمدآقا بگمانم یکی از بهترین خاطراتش را از جاده چالوس ثبت می کند و حسن ختام این سفر پرخاطره مبدا و مقصد همیشگیمان البرزمن است .اینجا یادم می ماند:
سفر پایان ندارد.
باسپس از همکار خوبم آقای علیرضا رسته.
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.082 ثانیه