× تصاویر و سفرنامه های تور های زمستان 97

سفرنامه تور چابهار (گروه دوم) مورخ 17 الی 97/11/22

بیشتر
5 سال 2 ماه قبل - 5 سال 2 ماه قبل #2100 توسط travelloug
سفرنامه تور چابهار (گروه دوم)
مورخ 17 الی 97/11/22
راهنما: سحر بوذری



درود... بامداد خوش!
تعطیلات بهمن ماه است و فرصت مناسبی برای سفر به بزرگترین و البته محرومترین استان کشورمان با زیبایی های وصف ناپذیر .... سفر به زادگاه رستم، سرزمین بادهای ۱۲۰ روزه، سفر به بکرترین طبیعت ایران، سفر به سرزمینی که هم کویر دارد، هم دریا، هم کوه و هم تالاب و هم درخت.... همه زیبایی ها با هم، در میان مردمانی خونگرم و میهمان نواز، مردمانی از جنس صداقت و صفا...

روز اول:
با جمع شدن همسفران در میعادگاه همیشگی ،سفرمان را ساعت ۵:۱۰ آغاز کردیم. مریم و حسام هم در تهران به جمعمان اضافه شدند. مسیر را به سمت قم ادامه دادیم و طلوع زیبا را از حوض سلطان نظاره کردیم. ساعت ۷:۳۰ برای صبحانه توقفی یکساعته در رستوران مهتاب داشتیم. پس از صرف صبحانه ، به معارفه پرداختیم و با همسفران بیشتر آشنا شدیم و آنها را به چالش عشق یا پول کشیدیم که البته نظر غریب به اتفاق انتخاب عشق بود. چنین همسفران باصفایی داریم...
در راه آهنگ های قدیمی که قبلاً درگروه سفر گذاشته بودم را هم خوانی کردیم و لذت بردیم.
خوشه چین، سر اومد زمستون، یار دبستانی،پرسون پرسون،...
پس از توقفی کوتاه برای نماز، مسابقه لب آهنگ بین گروه های «پشت یخچالی» و «جلو یخچالی» برگزار کردیم و خانم مومنی نازنین، ما را به خواندن دو ترانه زیبا و محلی مهمان کرد. الحق و الانصاف که عالی خواندند و کیفور شدیم.
پس از صرف ناهار در رستورانی قدیمی و باحال، بعضی همسفران مشغول چرت قیقوله، حسام و مریم و نسیم و حسین مشغول تماشای فوتبال پرسپولیس و سایر همسفران مشغول تماشای فیلم شدند.
ساعت ۱۸ همسفران را به بازی تفکیک توپ های رنگی دعوت کردم. بازی هیجان انگیز با مشارکت همه همسفران...
برندگان :
رتبه سوم : من و حسام مشترکا با ۵۴ ثانیه
رتبه دوم : اردلان با ۴۸ ثانیه
رتبه اول: حسین با اختلاف ۴۱ ثانیه
در انتها نفرات اول تا سوم بر روی سکوهای اتوبوس ایستادند و جایزه مسابقه که یک ساندویچ از طرف خانواده صمیمی بود، طی مراسمی خاص به حسین اهدا شد. از کرمان و ماهان عبور کردیم و پس از توقفی یکساعته برای شام، راه سفر به سمت بم پیش گرفتیم.
هنوز توفیق سفر به بم را نداشته ام. اما با شنیدن نامش، تنها خاطره ارگ بم، زلزله و از دست دادن هموطنانمان در ذهنم تداعی می شود. و البته از دست دادن استاد بسطامی با نوای دلنشینشان...
اکنون که هوا تاریک است، مگر در راه برگشت این توفیق نصیبمان شود.

روز دوم :
صبحگاه پس از توقفی کوتاه برای نماز در ایرانشهر، راه را به سمت نیکشهر پیش گرفتیم. با توجه به تأخیر پیش آمده در برنامه بساط صبحانه را در نیکشهر تهیه و در ماشین نوش جان کردیم. در راه پانتیموم بازی کردیم و سوسپانسیون آقای صمیمی، کارخانه قالیبافی ترانه ۹ساله زیبارو و مهندسی معکوس من جمع را به چالش کشید. به چابهار رسیدیم و در مسیر بریس آهنگ های خاطره انگیز هم خوانی کردیم...
ماه پیشانو جان، گل نسا، تو ماهی و من ماهی و ...
از گردنه جاده ساحلی که عبور کردیم، ساحل زیبای رمین رخ نشان داد و خستگی راه از تنمان بدر کرد...
غرق در زیبایی ساحل بکر و رمین بودیم که کوه های مریخی رخ نشان دادند و سکوت همراه با حیرت همسفران را فراگرفت. به بریس رسیدیم و وسایلمان را به خانه آقای پرهیزگار بردیم. ناهار لذیذی برایمان تدارک دیده بودند که نوش جان کردیم و برای رفتن به خلیج گواتر از خانه خارج شدیم. در راه کودکانی را دیدیم که در اوج فقر بودند ولی با دیدن اتوبوس لبخند زده و دستی تکان می دادند.
به خلیج که رسیدیم ،سوار قایق شدیم و به دیدار دلفین های باهوش بازیگوش رفتیم.از جنگل حرا دیدن کردیم و عکسی به یادگار گرفتیم و به بریس بازگشتیم.












پس از صرف شام فیلم مستندی که آقای پرهیزگار و دوستانشان برای وصف زیبایی های بریس ساخته بودند را دیدیم و شیرچای (نوشیدنی سنتی چابهار) نوشیدیم و به خوابی شیرین رفتیم.

روز سوم:
صبحگاه ساعت ۶:۳۰ از خواب برخاستیم و برای صرف صبحانه آماده شدیم. خانواده آقای پرهیزگار صبحانه مفصل و سنتی در کپرشان برایمان آماده کرده بودند. نخود و سویی و شیرچای با نان محلی ...و عجب چسبید. بعد از گرفتن عکسی به یادگار با آقای پرهیزگار و خانواده مهمان نوازشان راه به سمت اسکله و پرتگاه بریس پیش گرفتیم.





به اسکله که رسیدیم ،چشمانمان به زیبایی بینظیر خیره ماند. پس از گرفتن عکسی به یادگار به سمت پرتگاه رفتیم و عظمت دریای مکران را نظاره کردیم. دریایی آرام با پرندگانی زیبا...





پس از بازدید از بریس ، به مریخ رفتیم و از کوه هایش بازدید کردیم... کوه های مینیاتوری با زیبایی محصور کننده که آغوششان را به روی گردشگران باز کرده بودند.تا چشم کار میکرد کوه های مینیاتوری بود، همچون نقاشی خدا...


ساعت ۱۱ به چابهار رسیدیم و از بازار محلی دیدن کردیم. ادویه و ترشی انبه و شال بلوچی سوغات گرفتیم و برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. ساعت ۱۵ به ساحل دریا بزرگ رفتیم. حسام و مریم همسفران را به بستنی میهان کردند. پایی به آب زدیم و از لمس شن های ساحل انرژی مضاعف گرفتیم.








پس از آب بازی ، برای همسفران دمنوش آماده کردیم و غروب آفتاب را به نظاره نشستیم. با بدرقه خورشید به منطقه آزاد چابهار رفتیم تا ادامه خرید مان را انجام دهیم و شامی صرف کنیم. ساعت ۲۲ به منزل چابهار رفتیم و به استراحت پرداختیم.


روز چهارم:
صبحگاه پس از صرف صبحانه، راهی درک شدیم . در ابتدای مسیر خانم مومنی ما را به تصنیفی از بانو مرضیه میهمان کرد.
پس از ساعتی شعر خوانی و گوش کردن به ترانه های قدیمی، به چشمه های گل فشان تنگ رسیدیم. از چشمه ها و خواص درمانی شان گفتم و در یک توقف یکساعته ،از این چشمه ها بازدید کردیم و عکسی به یادگار گرفتیم.





سپس به سمت زرآباد حرکت کردیم. در مسیر همسفران از دیدن کلوت ها و کوه های مریخی به وجد آمدند و توجه شان
را به تغییر پوشش گیاهی جلب کردم. پس از رسیدن به زرآباد،آقای شایسته که در میدان اصلی منتظرمان بود را سوار کردیم و به همراهش به باغ های موز و پاپایا رفتیم.آقای شایسته پس از خوشآمد گویی به زبان بلوچی، در راه از کشاورزی و ماهیگیری منطقه و سختی صید با حضور چینی ها گفت.
همسفران را به باغ بردیم و عکسی به یادگار گرفتیم. دیدن طبیعت سرسبز در جوار طبیعت خشک چابهار برای همسفران جالب بود . از اردلان هم بابت هماهنگی بازدید از باغ میوه های گرمسیری تشکر میکنم.


در راه کودکان زیبارو با لباس های رنگارنگ بلوچی دیدیم و توپ هایی که از کرج برایشان برده بودیم را به همراهی همسفران هدیه دادیم.


به درک که رسیدیم خانواده علی بخش انتظار مان را می‌کشید . برایمان ناهار ، بریونی مرغ (غذای سنتی چابهار) آماده کرده بودند که نوش جان کردیم و به ساحل درک رفتیم. وصف زیبایی درک در کلام نمی گنجد .فقط باید نشست و به این همه زیبایی خیره ماند و انرژی گرفت.
از رمل ها و نخل ها و دریای درک دیدن کردیم و به ساحل برگشتیم تا هندوانه ای که از باغ های آقای علی بخش گرفته بودیم را بخوریم.











پس از صرف هندوانه، مسیر بازگشت را به سمت چابهار پیش گرفتیم و در راه پس از صرف میان وعده ، به همخوانی و بازی مشاعره مشغول شدیم. شیرین بانو ،آقای امیری ،خانم قلندری و اردلان به فینال رسیدند و بنا شد فینال در راه بازگشت اجرا شود.
ساعت ۲۱ به چابهار رسیدیم و برای صرف شام به رستوران تهرانی رفتیم.
شام را که نوش جان کردیم ،به منزل رفتیم تا سورپرایزی که اردلان هماهنگ کرده بود را تقدیم همسفران کنیم. موسیقی سنتی بلوچی با رقص محلی
بسیار زیبا نواختند و بسی لذت بردیم و لبخند زنان برای خواب آماده شدیم.

روز پنجم :
صبحگاه پس از صرف صبحانه،خانه را تحویل داده و برای گشت آخرین روز به بازار سنتی رفتیم. لنگ بلوچی و سبد حصیری و دمپایی عربی خریدیم و پس از جمع شدن همه همسفران برای صرف ناهار به رستوران خلیج که فضایی دلچسب و خاطره انگیز داشت رفتیم و اتوبوس اول هم به ما ملحق شد و بریونی گوشت خوردیم. پس از گرفتن عکسی به یادگار، از چابهار و مردم خونگرم و میهمان نواز بلوچ، راه برگشت را پیش گرفتیم.


پس از استراحتی کوتاه ،مسابقه بادکنک را با شرکت همه همسفران بازی کردیم و نسیم و حسین (عروس و دوماد سفرمون) با رکورد ۲۲ ثانیه برنده بازی شدند.
حوالی نیکشهر بودیم که پیشنهاد بازی دبرنا را دادیم و مورد استقبال همه همسفران قرار گرفت. بساط کارت و لوبیا را پخش کردیم و مشغول شدیم... دست اول را با کارتی ۱۰۰۰ تومن شروع کردیم و خانم قلندری برنده بازی شدند و همه ما را به بستنی میهمان کردند. دست دوم را هم با خوانندگی شیرین بازی کردیم و آقای صمیمی برنده شدند. پس از توقفی کوتاه و صرف میان وعده ، به هم خوانی تصنیف ها و آهنگ های قدیمی پرداختیم.
به بم رسیدیم ولی باز هم شب بود و توفیق دیدار این شهر نصیبم نشد. ساعت ۱۱:۳۰ برای صرف شام در رستوران اکبر جوجه بم توقف کردیم و ساعت ۰۰:۳۰ بامداد مجددا حرکت کردیم.

روز ششم:
صبحگاه قبل از رسیدن به یزد، توقفی کوتاه کردیم و چای و کیک یزدی داغ و تازه نوش جان کردیم. پس از گوش دادن به چند ترانه صبحگاهی، به میبد رسیدیم و صبحانه را در هتل بهجت میبد میل کردیم. مسیر بازگشت را به سمت کاشان و قم پیش گرفتیم. در راه بازی جا به جایی بادکنک و لیوان را انجام دادیم که حسین،نسیم،حسام، اردلان و ترانه به فینال رسیدند و مجدداً بازی را اینبار با چشم بسته انجام دادند.
ترانه و حسین مشترکا با زمان ۲۶ ثانیه مقام اول را بدست آوردند که جایزه مسابقه به ترانه رسید.
پس از صرف میان وعده ، معمای آقای امیری را حل کردیم که باز هم حسین برنده جایزه شد. (کتاب نفیس گردشگری )
توقف کوتاهی برای سرویس بهداشتی داشتیم و در این میان خانم قلندری و آقای صمیمی برای جمع بستنی خریدند و خانم مومنی ما را به دو تصنیف از بانو دلکش میهمان کردند.
مسابقه فینال مشاعره را با آقای امیری،خانم قلندری ،شیرین بانو و اردلان آغاز کردیم که پس از حذف آقای امیری و خانم قلندری، اردلان و شیرین به رقابت پرداختند که در نهایت شیرین با خواندن شعری از حافظ با حرف «ث» برنده مسابقه شد.
استراحتی کردیم و برای صرف ناهار در مارال ستاره توقف کردیم. ساعت ۴:۲۰ دوباره حرکت کردیم و باقی مسیر را به بازی و شادی و پانتومیم مشغول شدیم.
و به عنوان آخرین سوال از همسفرا:
کدوم جاذبه یا بخش سفر براتون جالب تر بود؟
و نظر غریب به اتفاق گلکان:

اسکله بریس، درک،کوه های مریخی
و
صداقت، مهربانی،مهمان نوازی،فرهنگ،غذا و لباس بلوچی

و ما خوشحال از این حس رضایت و لبخندی که بر لبان همسفران با مرور خاطرات سفر نشست.

ساعت ۲۱ به میعادگاه همیشگی رسیدیم و همسفران را که بعد از شش روز مانند یک خانواده شده بودیم ، بدرقه کردیم . در انتها از همکاری اردلان که مثل همیشه عالی بود، از همسفران مهربان و خوش سفرمان، از مردم بلوچستان و میهمان نوازی شان تشکر میکنم.
امیدوارم با توسعه زیرساخت های اقتصادی و گردشگری در استان سیستان و بلوچستان، شاهد رونق صنعت گردشگری و زندگی این مردم با صفا باشیم.
Last edit: 5 سال 2 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.108 ثانیه