× تصاویر و سفرنامه های تور های پاییز 97

سفرنامه تور دریاچه لاکان مورخ 97/9/9

بیشتر
5 سال 4 ماه قبل #2066 توسط travelloug
سفرنامه تور دریاچه لاکان
مورخ 97/9/9
راهنما: محمدمهدی امینی زاده



پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
خش خش صدای پای خزانست یک‌نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند...

دوباره صبح جمعه شد و عزم سفر کردیم . سقالکسار ( لاکان ) دریاچه ای زیبا و دیدنی در استان همیشه سبز گیلان .اینبار جمع زیادی از همسفران، پرسنل شرکت تراز پردازان طاها بودند .
نمیدانم ما میزبان آنها بودیم یا آنها میزبان ما ولی هر چه بود با جمعی صمیمی و پرانرژی و کارآزموده وحسابگر همسفر شدیم .البته حضور همسفران قدیمی البرز من ، همیشه حس خوبی ایجاد میکند .
سفرمان در صبح زود با فشار پدال گاز کاپیتان پرویز آغاز شد و تا زمان صبحانه چند همسفر دیگر هم در راه به ما ملحق شدند.
بعد از صبحانه مفصل تالار شهر، دوست داشتیم که با همسفران جدیدمان که کم هم نبودند آشنا شویم .آقای طهماسبی عزیز ، در جایگاه مدیریت مجموعه تراز پردازان طاها توضیحاتی در مورد مجموعه خود و خدمات کاری خود اعلام کردند که شناخت ما از ایشان و دوستانشان بیشتر شد .
در چالش فرضیه جنس مخالف در هنگام معارفه ، بیشتر نظرات به افراد داخل اتوبوس منتهی میشد که نشان از صمیمیت و علاقه همسفران و همکاران حسابگر بود .
وارد استان گیلان که شدیم باران زیبای پاییزی به استقبالمان آمد و آنقدر مهربان بود که حتی موقع بازگشت هم به بدرقه آمد و در کل زمان سفر از ما پذیرایی کرد و چه زیبا رسم مهمان نوازی را به جا آورد ...



دریاچه سقالکسار (لاکان) از قدیم آبشخور پرندگانی همچون لک لک و سار بوده و شاید دلیل نامگذاری آن هم همین باشد . درست است که خبری از لک لک نبود ولی حواصیل های کوچک و بزرگ بر روی دریاچه بارانی و مه آلود به رقص مشغول بودند و شاید آنها هم به ما خوش آمد می گفتند .


هوای مه آلود و نرمی و لطافت باران قدم زدن کنار دریاچه را دلچسب کرده بود . به جرات میتوانم بگویم که همه عکسها همانند کارت پستال زیبا میشد .





کم کم وارد جنگل شدیم ...


صدای نم نم باران و‌خش خش برگهای خیس و هزار رنگ و‌درختان رنگی زیبای جنگل از بهشت چیزی کم نداشتند و اشعار زیبای سهراب زمزمه زبانمان شد :

چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست
زير باران بايد رفت

فکر را خاطره را زير باران بايد برد‌
با همه مردم شهر زير باران بايد رفت

دوست را زير باران بايد ديد‌
عشق را زير باران بايد جست

هر کجا هستم٬باشم‌
آسمان مال من است

پنجره٬‌فکر٬‌هوا‌٬عشق‌
زمين مال من است

چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست
زير باران بايد رفت



همسفران پر از انرژی و شادمانی همراهی میکردند من و آرمان عزیز کمی در مورد جنگل صحبت کردیم و قدم زنان در مسیر مرداب گمشده حرکت کردیم . منظره اطراف مرداب خیلی زیبا و دلپذیر بود و به درد عکس یادگاری میخورد .


اگر حس خوب باشد حتی زیر باران هم میشود نشست و ناهار خورد و لذت برد .


اگر همسفران همراه و‌همدل باشند دلت گرم میشود حتی اگر خیس شوی . پس از مدتی مسیر رفته را باید برمیگشتیم و صدای یاسر عزیزدر مسیر جنگل بارانی خاطره فراموش نشدنی را به ارمغان آورد .



به اتوبوس رسیدیم و چای گرمی نوش جان کردیم اما نه به گرمی دل همسفران ... تا چشم به هم بزنیم مرداب سراوان در جلوی چشممان عشوه گری میکرد .



درختانی بلند و قدیمی و مردابی زیبا و سبز رنگ که با انعکاس درختان داخل آن منظره بی نظیری را ایجاد کرده بود . همسفران گشتی زدند و بعضی قایق سواری کردند و عکسها را گرفتیم و مو‌قع بازگشت شد .



در مسیر برگشت ،مسابقه لباهنگ رقابت شدیدی بین همسفران ایجاد کرد و در نهایت فرید عزیز با اختلاف یک امتیاز از سپهر عزیز جلو‌افتاد و برنده شد .
شادناز که جزء کوچکترین همسفران ما بود هم هنرنمایی کرد که خاطره خوبش ماند .
تا به خود آمدیم همسفران یکی یکی از ما جدا شدند و خاطره سفر را تا سفر بعدی با خود به امانت بردند چرا که سفر پایان ندارد .
از همه همسفران عزیز ، مدیریت شرکت ترازپردازان طاها و پرسنل آن مجموعه و همه همسفران قدیمی البرز من تشکر میکنم و بابت صبوری آنها سپاسگزارم و از همکار عزیزم آرمان نظری عزیز بابت همراهی گرم و زحمات ایشان تشکر ویژه دارم .

به امید دیدار همه همسفران ...

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.282 ثانیه