× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور شیراز مورخ 10 الی 98/2/13

بیشتر
4 سال 11 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2153 توسط travelloug
سفرنامه تور شیراز
مورخ 10 الی 98/2/13
لیدر : علی قلعه نوعی

اگرچه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
سخن اندر دهان دوست شکر
ولیکن گفته "حافظ" از آن به

سفرنامه ی عطر بهارنارنج
روز اول:
وقتی مقصد شیراز باشه نمیتونی بگی سفر از دم آژانس و ساعت فلان شروع شد. باید سفر رو از اولین جاذبه شروع کنی. از دشتهایی که مژده بهارنارنج شیراز رو با صلابتی از جنس کوروش نوید میدادند. پاسارگاد، عظمتی به وسعت تاریخ، پایتخت شاه شاهان.کوروش کبیر.
البته کمی غم انگیزه که اولین صحنه در ورود به پاسارگاد آرامگاه کوروش کبیر بود. ولی دیدن صاحب خانه در عظمتی که نه کینه آدمی در جنگ و آتش سوزی و نه قهر طبیعت در سیل و زلزله نتونسته بود از ابهت اون کم کنه، شادی بی وصفی داشت. در جمع دوستان سحرخیزی که از صبح زود همراه ما در سفر خوش عطر شیراز بودند از کوروش گفتیم. پادشاهی نیم پارسی و نیم مادی از مادری به نام ماندانا و پدری کمبوجیه نام. که چطور این نیک مرد از کودکی و علی رغم توطئه هایی برای قتلش ، جان سالم به در برد و کم کم مقدمات رشد و بالندگی رو با تدبیر و نیک اندیشی خودش، متصل به پادشاهی ای جاودانه کرد.
از کاخ های مجموعه بازدید کردیم و در کنار کاخ دروازه ،کاخ بارعام و کاخ اختصاصی... سری هم به بنایی منسوب به آرامگاه کمبوجیه زدیم. از ذوالقرنین گفتیم و از اثبات حقانیتش با مدارک و مستنداتی که در تاریخ اومده بود. هر چند جای خالی ستونها و دروازه ها و کتیبه هایی که نشان از عظمت هخامنشیان داشت حس میشد اما حس غرور در وجود همه ی همسفران ما بواسطه این فرهنگ و تاریخ غنی موج میزد.












یک شروع خوب رو در کنار دوستان داشتیم و کم کم وقت ورود به شهر شیراز بود و استراحت برای فردایی دیگر. شهر شاعران پرآوازه هم در بدو ورود و هم در زمان خداحافظی با دراوزه قرآنش به استقبال مسافران می آید. به سمت خانه باغ ایرانی، اقامتگاهی در حصار درختان و گلهای زیبا. مسیر رو ادامه دادیم و شب رو در آرامش این باغ استراحت کردیم.

روز دوم:
خانه باغ ابرانی و سفره رنگارنگش حسابی از همسفرانمون پذیرایی کرد و آماده یک روز عالی شدیم. صبح را با ارگ کریمخانی شروع کردیم. ارگ رو در حالی دیدیم که هم شکوه روزهای اولیه خودش رو به رخ ما میکشید و هم خستگی غارتش در زمان آغا محمد خان قاجار و هم انزوای زندان شدنش در دوره پهلوی. به واسطه ماکت عروسک هایی که در اتاق گوشواره ی، شاه نشین اصلی ارگ قرار داشت از لطفعلی خان و حاج ابراهیم کلانتر گفتیم و اتفاقی که برای این دو مرد افتاد. وارد شاه نشین که شدیم از ستونهایی گفتیم که کینه قجری باعث جابجایی آنها از تالار شاه نشین ارگ کریم خانی به عمارت تخت مرمر در کاخ گلستان شد. ارگ کریم خانی با عکسی دسته جمعی در خاطر دوستان ثبت شد و به اتفاق به سمت موزه پارس رفتیم. باغ نظر یا همان موزه پارس که در زمان ساختش محلی برای دیدار با سفرای کشورهای دیگر و ملاقات دیگر بزرگان بود امروز به نوعی مقبره کریم خان است. کینه قاجار به اینجا هم کشیده شده بود و استخوانهای وکیل الرعایا هم از این کینه در امان نبود. پس داستان جابجایی این استخوانها به زیر پله های خلوت کریم خانی در کاخ گلستان رو به همراه برگرداندن این استخوانها در زمان رضا شاه رو برای دوستان تعریف کردیم و بعد از گفتن چند داستان و شعر و دیدن آثاری که در حیاط موزه از بقایای کاخ خورشید مونده بود مسیر رو برای دیدن حمام وکیل ادامه دادیم.







حمام وکیل یکی از زیباترین حمام های به جامانده از گذشته است. به همراه دوستان پله ها رو به سمت هشتی اول حمام ادامه دادیم و بعد از تهیه بلیط از متصدی اون که حالا به جای اوسای حمام های قدیم می نشست. وارد سربینه شدیم. از اوسا و زن اوسا گفتیم و سربینه و کاربری اون از میان در گذشتیم و وارد گرمخانه شدیم و خزینه های آب گرم و ولرم و سرد رو دیدیم. ترتیب اتاقها و کاربریهاش رو برای دوستان گفتیم و از گلخن و گلشن و تون و تون تاب و گربه رو و.... داستانهاو خرافه هایی که در مورد حمام های قدیمی بود حرف زدیم. کمی به شوخی و خنده گذشت و بعد اون حمام بی لنگ و قطیفه رو ترک کردیم.




ادامه برنامه با مسجد گذشت و بازار و دوستان نیمه روز رو با رفتن به رستورانی برای ناهار پشت سر گذاشتند. وقت اون بود که سری هم به شاهچراغ بزنیم. مسیر کوتاه بین رستوران و شاهچراغ یک پیاده روی در هوای بهاری رو بهمون هدیه داد. وارد که شدیم مطالبی رو از کتاب شب های پیشاور و ورود شاهچراغ به ایران و دلیل شهادتش گفتیم و دوستان برای بازدید و زیارت و... وارد حرم شدند.










امروز روز شعرا بود، پس به دیدار خواجوی کرمانی رفتیم و عالیجناب سعدی و حضرت حافظ که بقول سعدی:

هرکه نشنیده است وقتی بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک من ببوی
و حضرت حافظ که فرمودند:
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
دروازه قرآن و خواجوی کرمان کمی مهجور بودند و سعدیه و شیخ اجل با اطلاعاتی از سعدی و آرامگاه و معماری مجموعه درکنار فالوده بستنی های معروف اطراف سعدیه دوستان رو آماده ی دیدار با حضرت حافظ کرده بود. بی شک در این فضا هر دوستی بقدر ارادت و علاقش با حافظ از حضور در این فضا بهره برد. با پایان زمان بازدید به سمت خانه باغ ایرانی برگشتیم تا شبی دیگر رو در آرامش این باغ به استراحت بگذرونیم.







روز سوم:
قرار امروز ما قرار نور و رنگ بود. صبح بعد از صرف صبحانه ای دلچسب به سمت مسجد نصیرالملک حرکت کردیم. مسجدی که علاوه بر رنگهای زرد کاشی های قاجاری، رنگ صورتی زیبایی رو در دل کاشی های خودش جای داده بود و شیشه های رنگی شبستان غربی با حضور خورشید و نور آفتاب زیبایی وصف ناپذیری پیدا کرده بودند. از ستونهای شبستان تا مقرنس کاری های سراسر مسجد، همه و همه آدم رو به وجد میاورد. مسجدی بدون گنبد که با شعری از شوریده بر سر در اون شروع میشد و با بیتی از سعدی در بالای اسم معمار بنا تا گاو چاه و مدرس و امام زاده زنجیری که معلوم نبود بواسطه خرافی بودن اهل و طایفه قاجار تونسته بود ضامن رهایی چند اسیر بشه.
در کنار هم یک مجموعه بی نظیر رو خلق می کردند. مسجد رو بعد از ساعتی به سمت نارنجستان قوام ترک کردیم و غرق در زیبایی های این نارنجستان و در شلوغی بازدیدکنندگانی که از دیدن این زیبایی بی نظیر سیر نمی شدند ساعتی رو مشغول به گشتن خانه ای شدیم که یادگاری از نوادگان حاج ابراهیم کلانتر بود. حاج ابراهیمی که روزی به لطفعلی خان زند خیانت کرد و در های ارگ رو بروی اون بست و روزی دیگر متهم به توطئه علیه لطفعلی شاه قاجار شد و به دستور شاه به قتل رسید.در نارنجستان باید سر به هوا بود تا نقاشیهای روی چوب سقف های اتاق ها رو دید و لذت برد و لذت برد.
شیراز باشی و باغ ارم رو نبینی سفرت کامل نیست. پس به سمت باغ ارم، یکی از باغ های ثبت جهانی شده ایران رفتیم و از باغ ایرانی و خصایص اون با دوستانمون حرف زدیم. روز گرمی بود و خنکای سایه ی درختان دلچسب. شیراز باشی و باغ ارم رو نبینی سفرت کامل نیست. پس به سمت باغ ارم، یکی از باغ های ثبت جهانی شده ایران رفتیم و از باغ ایرانی و خصایص اون با دوستانمون حرف زدیم. روز گرمی بود و خنکای سایه ی درختان دلچسب.





روز گرمی بود و خنکای سایه ی درختان دلچسب. بعد از گشت و گذار در بهشت ایرانی، آرام آرام برای ناهار حرکت کردیم تا با توان مضاعف به دیدار تخت جمشید و نقش رستم بریم.
تخت جمشید پادشان زیادی رو به خودش دید از داریوش بزرگ تا خشایارشاه و اردشیر اول و همه ی اون عظمت و شکوه رو شاگرد ارسطو یعنی اسکنر مقدونی تبدیل کرد به ویرانه ای که امروزه تنها از روی ستونها و نقش برجسته ها و کتیبه ها و سردر های مجموعه میتونیم گوشه ای از اقتدار پادشاهان هخامنشی و شکوه این مجموعه ی با عظمت پی ببریم. تخت جمشید و نقش رستم دو جاذبه آخر در این سفر بودند که همراهان ما دیدند. شاید عاقبت این شکوه جاویدان با دیدن گوردخمه های نقش رستم پایان خوبی برای سفر به تاریخ بوده باشه.
و باز هم شب و خانه باغ ایرانی و اینبار قبل از استراحت شبانه ، دوستان بار سفر رو بستند تا فردا بعد از صرف صبحانه به کرج برگردیم.





روز چهارم
روز آخر روز بازی و مسابقه و هنرنمایی دوستان بود. بعد از ترک شیراز به ایزدخواست رفتیم. شهری که به گفته دهخدا مهاجرین به اون شهر در گیر و دار برف و سرمای شدید جان خودشون رو از دست میدند و در جواب سوالی که از بزرگ این جمع در خصوص وقایع اتفاق افتاده میپرسند. میشنوند که دلیل همه ی این اتفاق رو با یک کلمه جواب میده. بزرگ اون جمع میگه: ایزد خواست. و این شهر به همین اسم در تاریخ معروف میشه. در ایزدخواست بعد از صرف غذاهای محلی مسیر طولانی سفر رو به لطف شادی های دوستان کوتاه کردیم و خاطره ای دیگر در ذهن همسفران البرز من تا همیشه به نیکی ثبت شد.

با تشکر از محبت های محمد کاظمی عزیز که اگر نبود زیبایی های این سفر کمرنگ میشد.
ارادتمند علی قلعه نویی
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.209 ثانیه