× تصاویر و سفرنامه تورهای بهار 97

سفرنامه تور همدان-کردستان-زریوار مورخ 24 الی 97/3/26

بیشتر
5 سال 10 ماه قبل - 5 سال 10 ماه قبل #1928 توسط travelloug
سفرنامه تور همدان-کردستان-زریوار
مورخ 24 الی 97/3/26
راهنما: محمدرضا زمانفر

اواخر خرداد ماه 97 بود که با آخر ماه رمضان هم مصادف شده بود با همراهان البرز من به اتفاق پویا و افشین صبح زود به سمت کردستان زیبا حرکت کردیم . سر صبح یکی از همسفران که آژانس گیرش نیومده بود نا امیدانه به من گفت که من دیگه نمیرسم شما خودتون برید .
((دقیقا صحنه این فیلما رو تداعی کرد کسی که تیر خورده میگه شما برین من جلوشونو میگیرم)) ولی هماهنگ کردیم و نزاشتیم جا بمونه .
قرار بود از سمت قزوین بریم همدان که صبحانه مفصلی تالار شهر نوش جان کردیم و به سوی همدان رفتیم ...



قبل نهار رسیدیم ... یه سر مقبره ابوعلی سینا رو دیدیم و در مورداین دانشمندمون که شهرت جهانی داره و تقریبا به بیشتر علوم زمان خودش تسلط داشته برای همراهان صحبت کردیم و مختصری از زندگی نامه جالب این دانشمند گفتیم ... کم کم ندای شکم ها به گوش میرسید ...












ولی قبل نهار دیدن مقبره بابا طاهر هم خالی از لطف نبود ...





در ورودی مقبره چند تایی عکس گرفتیم و داخل مقبره هم دیگه من در مقابل خانم لیدر ساکت شدم و ایشون که تخصصی بابا طاهر رو می شناخت برامون صحبت کرد و پایان این صحبت ها هم یکی که مرید این عارف بزرگ بود برامون چند تا از دو بیتی هاش رو با صدای قشنگش خوند و حسابی لذت بردیم .


نهار مفصلی هم در رستوران نوش جان کردیم و بدون تعلل به سمت کردستان زیبا حرکت کردیم . همین طور که به سمت کردستان میرفتیم کم کم کوه ها بلند تر و زمین ها سبز تر شدند. به سنندج زیبا رسیدیم و از خانه کرد یکی از بزرگترین موزه های قومیتی ایران دیدن کردیم .



خانه ای که در چند دوره باز سازی شده و انصافا خیلی زیبا بود . با پنجره های ٱورسی و حوض زیبای مقابل شاه نشین و باغچه ای در کنار حوض
چیزی هم که این وسط توجه منو به خودش جلب کرد یه خرگوش کوچیک بود که داشت تو باغچه میدوید البته چون 2 تا پسر بچه دنبالش کرده بودن



سنندج رو ترک کردیم اونم بستنی به دست از یه جاده کوهستانی زیبا در قلب زاگرس گذر کردیم تا به نگل (نوگل) رسیدیم . کمی توقف داشتیم تا یکی از 4 قرآن که به دست خلیفه سوم به نقاط مختلف جهان فرستاده شده بود رو ببینیم . داستان ها و افسانه های جالب این قرآن که چطور توسط یه چوپان جوان زیر یه بوته گل پیدا شده (دلیل نام گذاری این روستا و قرآن هم همین بود)
تا ماجرای 4 بار دزدیده شدنش...
تقریبا دیگه هوا تاریک شده بود که به هتل رسیدیم، بعضی از هم سفرها تا تخت های هتل رو دیدن همه چیز یادشون رفت ولی بعضی هم شوق دیدار ماهی کبابی زریوار انرژی دوباره بهشون داد و به رستوران های دور دریاچه رفتن و یه دل سیر ماهی خوردن (البته همه میدونن که من از شکم نمیگذرم و هم راه دسته دوم بودم) چشمامونو رو هم که گذاشتیم یهو صبح شد، ظرف خوابمون پر نشده بود ولی برای دیدار اورامان تخت لحظه شماری میکردیم .



در مسیر متوجه شدیم که همین جدیدا مسیر اورامان اتوبوس ممنوع شده و ما هم خیلی زود 2 تا مینی‌بوس هماهنگ کردیم و با هندوانه هایی که با تخصص این جانب انتخاب شده بود به سمت اورامانات رفتیم . بدون توقف تا پیر شالیار رفتیم و از داستان های این پیر بزرگ تا ماجرای شفا دادن دختر حاکم و عروسیش برای همراهان حسابی بالای منبر رفتیم .در ابن میان هم هندوانه عجیب تو اون گرمای هوا چشمک میزد . دست به کار شدم و چاقو به دست بهش حمله ور شدم . اولین برش خیلی استرس داشت چون صحبت آبرو و حيثيت وسط بودکه این بار هم سر بلند بیرون اومدم .
هندوانه قرمز و شیرین ...






خالی از لطف نبود که سری هم به مسجد زیبای این ده بندازیم با هون حوض آبی که داخل مسجد بود و معماری جالب این بنا البته جمعه بود و وقت نماز که خانم ها اجازه ورود پیدا نکردن .



در مسیر برگشت به ندای درون پاسخ گفتیم و چنجه ای هم به بدن زدیم با یه استراحت 1 ساعته آماده شدیم که بریم دریاچه و قایق سواری کنیم ،
از اون جایی که هر جا آشنا داشته باشی کارت راحتتر راه میوفته ما هم از این قانون پیروی کردیم و با آقا آسو از دوستان خوبمون تو مریوان زنگ زدیم ایشون هم حسابی هوای ما رو داشت و کلی قایق سواری بهمون خوش گذشت .



اما زمان برای بعضی هم سفرا خیلی مهم شد یا بهتره بگم برای هم سفرای فوتبال دوست که زود خودشونو به یه تلوزیون رسوندن تا بازی ایران در جام جهانی رو ببینن . ما هم که طبق معمول دنبال شکم بودیم و چون اورامانات همه جا به خاطر عید فطر بسته بود از خودن کلانه با دوغ هم خبری نبود تا کنار دریاچه چشممون به خانمی خورد که داشت کلانه میپخت ... فوتبالی ها از تماشای این مسابقه مهیج لذت بردند و ما از خوردن کلانه با دوغ .
اما ما همیشه در کنار هم خواهیم بود و قرار گذاشته بودیم که آخرین شب حظور در مریوان رو هم از خودمون با ماهی کبابی پذیرایی کنیم که لذت دور هم بودن و ماهی خوردن با برد تیم ایران دو چندان شد . تا به خودمون اومدیم ساعت از 12 گذشت، هتل و خواب... صبح دیگه وقت برگشت بود ولی ما فرصت را محترم شمردیم و به سمت دیگه دریاچه به ده دره تفی رفتیم . یه دهکده پر از میله ها و درختان بلوط که بالاشون لک لک های زیبا لانه کرده بودن .






کلی لذت بردیم و عکس گرفتیم از این هم زیستی زیبای بین انسان و این موجودات ...


در بین راه گندم زارها که کم کم داشت به زردی میرفت و یادی که موج در دلشون انداخته بود چشمامون رو حسابی نوازش میداد ... توی اتوبوس هم سراسر شادی ، بازی و... تا همدان . نهار مفصلی از بناب بگیر تا ته چین نوش جان کردیم و ما که تا این جا اومدیم خالی از لطف نبگد که گنج نامه اثر داریوش شاه کبیر و پسرش را هم ببینیم ...



بعد از گنج نامه هم چای دبشی که به لطف یکی از هم سفران کلی هم بهش آپشن از قبیل هل و دارچین و گل محمدی اضافه کرده بودیم نوش جان کردیم تا کرج خودمون . از دور چراغ های شهر خبر از اتمام 3 روز بودن در کنار یاران جان میداد و همه با هم هم صدا خواندیم ای ایران ای مرز پر گهر...
به البرز من رسیدیم جایی که سفر آغاز راهیست که پایان ندارد ... هم راهان عزیزم را به خدای بزرگ سپردم به امیدن دیدن دوباره تک تکشون در سفر های بعد ... با تشکر از پویا و افشین عزیز . دلتون همیشه شاد و لبتون همیشه خندان ... .

محمدرضا زمانفر
Last edit: 5 سال 10 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.089 ثانیه

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک